۱۳۹۲ تیر ۱, شنبه

كتاب و تهاجم ها




كتاب و تهاجم ها
منبع: فیلم گزارش مستند از زندگی ایلیا «میم»
شایعات منفی و تخریبی دشمنان خود خوانده، كه بر فرد من متمركز بود توانست بعضی از افراط گری‌های جنون آمیز را كاهش دهد... بعد از سال 1382 هم حملات تخریبی از جانب بعضی افراد و مراكز در بارۀ بنده قوت بیشتری پیدا كرد كه همین‌ها هم باعث تشدید موضع بعضی از ال یاسین و به میان آمدن آنها برای دفاع شد...
كتاب تعالیم در حالت متراكم دوازده جلد و در حالت معمولی بین سی تا چهل جلد است. تعالیم یك اولین سخنرانی‌ها بود اما به دلیل موج‌ها و اندیشه‌های خارج از كنترلی كه بعد از چاپ اولین كتاب به وجود آمد، كتابهای بعدی تا امروز منتشر نشده...گاهی می‌شنیدم كه طیف‌هایی از الاهیون كتاب را تا حد یك... تقدیس می‌كنند و در كنار این می‌شنیدم كه می‌گفتند فلانی رفته و كتاب را برده تا برای شما حكم الحاد و قتل بگیرد. كه البته آن مرجع رسیدگی كننده، یا افراد مشابه دیگر به این درخواست‌ها پاسخشان منفی بود...
بعضی می‌گفتند این كتاب پر از كفر و بدعت و شرك است، عده‌ای از دوستان  در ال یاسین و خارج از آن، با استناد به قرآن و كتب مقدس، نظرشان این بود كه آن كاملاً با قرآن و احادیث هم خوانی دارد و سراسر آن دربارۀ خداپرستی محض است...
انتشار كتاب تعالیم به دلیل دو سه نكته‌ای كه در مقدمه آن آمده بود، تبدیل شد به یكی از ریشه‌های اختلاف و فاصلۀ بعدی با آقای پیما الهی. لااقل نباید برای عموم با این لحن صحبت می‌شد. كار ایشان فقط به این كتاب ختم نمی‌شد بلكه متون دیگری هم توسط ایشان تهیه شده بود كه جلوی انتشار آن گرفته شد. نیت او به وضوح خوب بود اما نتیجۀ‌ كار همیشه اینطور نبود. در نظر گرفتن ظرفیت‌ها و اختلاف ظرفیت‌ها و انتخاب نگاه میانه، مسئله مهمی است...
او مدتی بعد، به دلایل متعددی از كار نشر تعالیم خارج و رابطۀ ما به مرور ضعیف‌تر و تقریباً قطع شد. البته او كار بزرگی انجام داده بود و این كار بزرگ، برای همیشه به یاد ماندنی است اما حقوق افراد چیزی نیست كه بتوان از آن چشم پوشی كرد...
در این دو سه سال اخیر، شایعات و تهدیداتی كه به نوعی به كتاب تعالیم مربوط است بیشتر و بیشتر به گوش می‌رسد. اما این شایعات و تهدیدات سوالاتی را با خود زنده می‌كند... اگر واقعاً كتاب تعالیم كه اولین و ساده ترین اندیشه‌هاییك پسر 23 ساله بود، اینقدر پرمسئله بود، اگر پر از بدعت و شرك و كفر بود، اگر سرشار از امواج لیبرالیزم معنوی و پلورالیزم دینی بود، پس چرا وزارت ارشاد اسلامی به آن مجوز چاپ داد؟ چرا در طول یازده سال گذشته، این همه نهادهای فرهنگی و مذهبی در بارۀ آن تذكری بر مبنای امر به معروف و نهی از منكر ندادند ـ البته غیر از تهدیدها و فشارهایی كه گاهی ظاهر می‌شد. چرا این همه شخصیتهای مذهبی و فرهنگی و دیده بانان اجتماعی با وجودی كه بسیاری از آنها كتاب را در دست و در خانه داشتند، نقد نكردند، بلكه اكثر آنان كتاب را موافق و هم خوان با تعالیم ادیان آسمانییافتند...
... اگر اندیشه‌ها و تعلیماتی كه در این سالها بیان شد و اكثر دیده بانان و مسئولان فرهنگی در جریان آن بودند، اشتباه بود و اشكال داشت، چرا بنابر كلام خدا، به توصیۀ خدا و بنابر روش الهی، در اقتدا به انبیاء و اولیاء و به ویژه رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (س) كسی نیامد كه با روش خدایی و قرآنی و اسلامییا به روش عقلانی و متمدنانه برخورد كند. اندیشه را با اندیشه‌ای نورانی‌تر جواب دهد، فكر را با فكری غنی‌تر پاسخ گوید، در برابر كلام، كلامی خوبتر و هوشمندانه‌تر بیاورد. فرعون كه ادعای خدایی داشت و خود را خدای جهان معرفی می‌كرد، خداوند عالم به موسی(ع) فرمود كه ابتدا با او به نرمی سخن بگوید و به نرمی تذكر دهد. این، روش خداوندی است كه ما می‌شناسیم. نرمی و محبت. حكمت و عقلانیت. من كه هرگز نعوذ بالله ادعای خدایییا ادعای مقدس یا شبه مقدس دیگری نكردم بلكه بارها در سخنرانی ها، نوشته‌ها و جلسات خصوصی گفتم كه بزرگترین آرزویم اینست كه تسلیم خدا باشم و بارها گفتم كه قدیس و مذهبی و این و آن نیستم. برای اعلام این حرفها تلاشهای زیادی هم صورت گرفت. دهها بیانیه منتشر شد، صدها مرتبه در سخنرانی‌ها و جلسات مختلف‌،‌ تصریح شد. پس چرا در سالهای گذشته،‌ به بدترین و خشن ترین و زورگویانه ترین شكل ممكن با ما برخورد می‌شد. همه برخوردها توام بود با تحریف و دروغ و شایعه سازی. مبنای برخوردها قضاوت محكوم كننده و پیشاپیش بود. اگر روش خدا با دشمن ترین دشمنان خدا مانند فرعون آنست كه به موسی (ع) می‌فرماید با او به زبان نرم سخن بگو، پس باید با دوست ترین دوستان خدا چگونه برخورد كرد؟ برخورد آنها همیشه یكسان بود فرقی نداشت كه تو كی هستی اگر می‌خواستند با كسی برخورد كنند او هر كه بود، یك روش برخورد داشتند: فحاشی و جوسازی و تهمت. دروغ و تحریف و تقبیح. شمشیر و زور و نیزه. همیشه هم برای خود توجیهاتی فرصت طلبانه داشتند مثلاً می‌گفتند اشداء علی الكفار رحماء بینهم. اما كدام كفار؟ همه زندگی، همه تعلیمات، همه حرفها، همه تحقیقات و همه كارهای ما خدا بود. كار ما بازگرداندن مردم به خدا بود و هر روز پیوسته شاهد این اتفاق بودیم. كار ما تبلیغ خدا بود و هر روز می‌دیدیم كه چگونه نام خداوند جای خود را در زندگی مستمعان باز می‌كند. روش آنها این بود كه با هر كس احساس دشمنیمی‌كردند به او یك برچسب می‌زدند و سپس بر اساس همان برچسب و با خلاص كردن واهی وجدان و خاموشی خیالی تضادها و تناقض‌ها بر او می‌تاختند. آنها حتی وقتی كه نسبت به دوستان قدیمی خود هم دچار احساس ناخوشایندی می‌شدند همین كار را می‌كردند مثلاً می‌گفتند كافر و منافق. هوس‌ها و هیجانات آنها پیوسته از ابزار و كلماتی ظاهراً مقدس، برای بیان خود استفاده می‌كرد...
در بیست و سه سالگی با مردم آشكارا حرف زدم. در بارۀ خدا و فقط خدا. در بارۀ تسلیم الهی و خدمت به خدا. دربارۀ ایمان و عشق به خداوند... یازده سال همۀ آنها كه باید در جریان می‌بودند، بودند...
برگرفته از کتاب آمین – جلد اول



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر