گاهشماري
از زندگي ايليا رام الله - قسمت سوم
به روايت يكي از شاگردان قديمي
بعنوان كسي كه در جاي جاي زندگي ايليا
حضور داشته است ميخواهم مروري سريع داشته باشم از زندگي او؛ البته نه از همۀ
زندگي او بلكه از موضوعاتي كاملاً ظاهري كه اتفاقاً تا امروز مورد بررسي قرار
نگرفته است. اين مرور سريع گاهشماري است هر چند بسيار ناقص.
آشنايي با قرآن
ايليا قبل از ورود به مدرسه با قرآن
آشنا بود و قرآن ميخواند و سپس در بيشتر دوران مدرسه و تحصيل نفر برتر مسابقات
قرائت قرآن و تفسير قرآن بود. بيشتر مراسم مدرسه و نيز مراسم صبحگاهي يا ظهر با
قرائت قرآن او آغاز ميشد. در بعضي مواقع او با چنان لحن و آهنگ زيبايي قرائت ميكرد
كه حاضران را به شور و وجد ميآورد و در چند مراسم رسمي حاضران از شدت شور و شوقي
كه دچار آن شده بودند، ناخودآگاه براي او دست ميزدند كه اين دست زدن برخلاف رسم
معمول بود. او همچنين كلاسهايي در بارۀ قرائت و تفسير قرآن داشت و از كودكي تا
پايان تحصيل گاهي در اين باره درس ميداد. البته در سالهاي پايان تحصيل (چند سال
آخر) مطلب او صرفاً در بارۀ تفسير قرآن بود اما اسم اين كلاس ها تفسير قرآن نبود و
او رسماً درباره تفسير قرآن حرف نمي زد.
نفر برتر مسابقات ورزشي
در دورۀ تحصيل او در چندين رشتۀ ورزشي
مقامهاي قهرماني كسب كرد و حكمهايي از طرف مراكز و هيئتهاي مربوطه به او اهدا
شد. در بيشتر اين مسابقات او نفر ممتاز بود. از جمله او در مسابقات فوتبال، دو صد
متر، كشتي، بوكس، رزمي (شائولين)، قدرت بدني و شطرنج رتبههاي برتر را كسب كرد.
عموماً نفر برتر مسابقاتي بود كه در آن شركت ميكرد اما يكبار در كشتي به دليل
بيماري مقام دوم را كسب كرد. در سالهاي نوجواني و پس از آن او چند تيم ورزشي را
راه اندازي كرد كه زير نظر او فعاليت ميكردند.
ايليا بقول خودش بعنوان «امتحان» در
مسابقات مختلف شركت ميكرد. در بيشتر مسابقات ورزشي او بدون سابقه و تمرين و
آمادگي قبلي وارد ميشد. مثلاً در همان مسابقۀ كشتي، به خاطر دارم كه او براي آنكه
ما در كلاس درسمان قرار بود امتحان حرفه و فن بدهيم و در همان زمان براي كشتي ثبت
نام ميكردند و ثبت نام شدگان را براي تست پزشكي به محلي ديگر ميفرستادند، ايليا
هم به همين دليل در مسابقات كشتي شركت كرد كه تقريباً همۀ حريفهاي خود را ضربۀ فني
ميكرد. بعد از پايان اولين دور مسابقات كشتي كه او شركت كرد، چند تن از مربيان از
او درخواست كردند كه در سالن آنها كشتي بگيرد اما او گفت كه ميخواهد تيم فوتبالش
را همراهي كند. بنابراين همان زماني كه در مسابقات كشتي اول شد يكي از شاخص ترين
فوتباليستهايي بود كه ما ميشناختيم و در بين ما بهترين فوتباليست و مربي فوتبال
بود.
هنرمند ممتاز
يكي از عجيب ترين شاخصهايي كه در
رابطه با خاطرات خودم در بارۀ ايليا دارم اين است كه او به هر كاري وارد ميشد به
سرعت و با كمترين كار در آن زمينه به بالاترين نقطۀ ممكن ميرسيد. هر چه كه از اين
دست كارها به ياد دارم اين است كه او به هر كاري كه دست ميزد شاهكار ميكرد.
تعصبي در اين نظر نيست. من هم تنها شاهد اين فرآيند نبوده ام. برداشت و قضاوت شخصي
هم نيست چون همۀ كارها يا نتايج آن كارها يا شواهدي كه مؤيد اين كيفيت باشد وجود
دارد. ايليا دهها حكم مسابقات مختلف قرائت قرآن، تفسير قرآن، كشتي، فوتبال و رشتههاي
ديگر داشت كه فكر ميكنم امروز هم همۀ آنها باشند. بر همين منوال او چند بار هم
وارد رشتههاي هنري شد و در آن رشتهها مقام ممتاز را كسب كرد. جوايزي هم به همراه
حكمهايي كه معمول چنين مسابقاتي بود به او اهداء شد. يكي از رشتههاي ديگري هم كه
شايد بشود آن را هنري دانست مسابقات آواز بود. فكر ميكنم كلاس چهارم يا پنجم
دبستان بود كه در اين مسابقات شركت كرد و نفر اول مسابقات آواز و سرود شد. مطمئن
نيستم كه آن مسابقات با موضوع آوازهاي اصيل و سنتي يا سرود بود.
يك بار هم فكر ميكنم كلاس دوم يا
شايد هم سوم راهنمايي بود كه در مسابقات انشاء و نگارش شركت كرد و نفر اول استان
شد.
شاگرد متوسط و رتبۀ اول
در دوران مدرسه او عموماً شاگردي
متوسط بود و در موارد درسي رتبۀ اول يا دوم نداشت اما سال سوم راهنمايي كه بوديم
گفت امسال ميخواهم شاگرد اول باشم و به راحتي شاگرد اول شد. فكر ميكنم اين اولين
و آخرين باري بود كه او در درس مدرسه شاگرد اول شد. يادم است وقتي با هم رفتيم تا
براي مدرك تحصيلي سوم راهنمايي عكس بگيريم او جلوي دوربين خنده اش بند نميآمد و
هر چه عكاس ميگفت كه نخند، بيشتر ميخنديد. به همين دليل به او گفتم براي اينكه
نخندي ياد يك چيز غم انگيز بيفت و گريه كن و او در حالي كه اين قيافه را به خود
گرفته بود، عكاس از او عكس گرفت كه عكسي فانتزي و يادگاري شد. براي دبيرستان، او
در مسابقه تيزهوشان شركت كرد و بنابراين وارد دبيرستان نمونۀ مردمي كه اختصاص به
تيزهوشان داشت شد. اما از همان اوايل دبيرستان انگيزۀ خود را براي درس خواندن
روزبه روز بيشتر از دست ميداد و دو سه سال بعد درس و مدرسه را بطور كامل رها كرد.
البته در همان دو سه سال هم چندان درس نميخواند و غيبتهاي طولاني ميكرد...
رفرميست و تئوريسيني توانا
او چند بار از كلاس و مدرسه اخراج شد.
دليل اين اخراجها عموماً ويژگيهاي ساختارشكن و رفرميستي او بود. يكي از معلم
هايمان در آن سالها به او لقب نيوتون داده بود و يك سال بعد از آن يكي ديگر از
معلم هايمان او را انيشتين صدا ميزد. نظريههايي كه گاهي او ابراز ميكرد، تعجب
افراد تحصيلكرده را برمي انگيخت و آنها نميتوانستند قبول كنند كه او اين نظريات
را در كتابي نخوانده باشد. در حالي كه اقلاً من شاهد موضوع بودم كه ايليا خودش
آنها را طرح ميكرد و از كسي يا جايي كمك نميگرفت. سال اول دبيرستان بود كه با
معلم ديني شان درگير شد. من در مدرسۀ تيزهوشان نبودم اما در جريان موضوع قرار
داشتم. او نظريهاي را دربارۀ روح خدا مطرح كرد كه معلم ديني شان او را متهم كرد
كه اين نظريه را از كتاب تفسير الميزان علامه طباطبايي آورده است و قصد داشته معلم
را تحقير كند البته اين نظريه نه آن زمان در كتاب تفسير الميزان بود نه امروز كه
از آن زمان حدود بيست سال ميگذرد. به دليل همين برخورد او مورد توهين و تحقير
معلم بينش ديني و برخي از معلمان ديگر قرار گرفت و شايد همين باعث دلسردي او از
مدرسۀ تيزهوشان شد.
او نظريههاي مختلفي را مطرح ميكرد
كه اين نظريهها ساختارشكن و به نوعي نارضايتي از نظريههاي موجود بود. مثلاً يادم
است كه در دورۀ راهنمايي در سن دوازده سيزده سالگي او مدت كوتاهي را روي طرح يك
ماشين مغناطيسي كار ميكرد كه بدون نياز به انرژي خارجي بتواند صرفاً و با اتكاء
به انرژي آهنرباهاي دائمي كار كند. به اين طرح در يكي از نشريات معروف هم در همان
زمان اشاره شد. اين ايده برخلاف تفكر معمول بود كه وارد شدن انرژي از خارج سيستم
را لازم ميدانست.
در زمينههايي كه او استعداد خاصي
نداشت همين نظريات بديع و خلاق مسئله را يك طوري جبران ميكردند. مثلاً يادم است
كه ايليا از نظر نقاشي و خطاطي ضعيف بود. اصلاً نقاشي كردن بلد نبود تا حدي كه از
اين نظر يكي از ضعيف ترين شاگردان كلاس بود. اما چند بار از ايدههاي فوق العادهاي
استفاده كرد... يكبار بجاي نقاشي، كاغذ سفيد را ارائه داد و اين كاغذ سفيد را
نقاشي سكوت ميدانست. چون در سكوت واژهاي نيست پس نقش سكوت بدون تصوير است.
آشنايي با علوم باطني
از حدود سن يازده دوازده سالگي او
مدتي به حوالي يزد و اردكان و طبس رفت و مدتي را در آنجا بود و در همان زمان باب
آشنايي او با برخي از اساتيد علوم باطني ايراني باز شد و رابطۀ او با بعضي از آنها
عميق و صميمي شد. استاد منصور و استاد نصر الله از جملۀ اين افراد بودند. او در
مدت كوتاهي بر دانش و روشهاي علوم باطني كهن ايراني مسلط شد و گاهي براي ما
كارهاي عجيبي انجام ميداد. همين دانش و روشها را در همان زمان او به بعضي از
دوستان خودش هم از جمله خود من آموزش ميداد اما ما خارج از شرايطي كه در آن دانش
و روش مقرر شده بود مجاز به استفاده از آنها نبوديم. پيش از آشنايي با اين روشها
ايليا دربارۀ تفسير باطني آيات قرآن و بويژه در بارۀ مفاهيمي مانند دعا و توكل و
توفيق تحقيق ميكرد و پس از آشنايي با اين دانش و روشها او تحولي كلي را در بارۀ
آنچه پيش از اين يافته بود به انجام رساند.
استاد معظم علوم باطني روح الله
از همان زمان نوجواني ايليا گاه و
بيگاه از يك فرد بزرگ باطني سخن ميگفت. گاهي ميگفت او را در خواب ديده يا در
خيابان ديده اما نتوانسته با او حرف بزند و چنين حكاياتي. او مشخصاتي از اين فرد
ميداد كه ما فكر ميكرديم اين فرد همان ماهاآواتار معروف و در عين حال ناشناخته
است. اين ذهنيت هم به دليل مطالبي بود كه در كتابها در بارۀ ماهاآواتار ذكر شده
بود. از نظر بسياري از بزرگان باطني ماهاآواتار كسي جز مسيح نيست اما ايليا هرگز
از ارتباط خاصي بين خودش با چنين شخصيتهايي حرف نميزد، تا امروز هم چنين چيزي را
از او نشنيده ام.
پانزده يا شايد شانزده سالگي بود كه
ايليا يكبار به صراحت از ارتباط و آشنايي خود با فردي به نام روح الله سخن گفت. شب
بود. او به در خانۀ ما آمد. قيافه اش كاملاً تغيير كرده بود. مثل اينكه رعشه داشت
و بدنش ميلرزيد. گفت او را ديدم... توضيح زيادي نداد. بعد از آن شب ايليا به شدت
تغيير كرد و دورۀ جديد و منصفانه است بگويم دورۀ بسيار حيرت انگيزي در زندگي اش
آغاز شد.
آشنايي ايليا با خانم پِريا
روزي كه ايليا با خانم پِريا (شباب حسامي)
آشنا شد را خوب به ياد دارم. فكر ميكنم او حدوداً يازده دوازده سالش بود. آنها
مدتي را با هم دوست بودند. به همديگر نامه نگاري ميكردند. تلفن ميزدند و قرار ميگذاشتند.
اما بعد از مدتي خانوادۀ خانم پِريا از آنجا رفتند و ايليا هيچ آدرسي از آنها
نداشت.
بعد از مدتي او متوجه شد كه آنها در
تهران هستند. مرا و يكي ديگر از دوستان را به تهران فرستاد تا خانم پِريا را پيدا
كنيم. ما فقط يك نشاني از خانم پِريا داشتيم، اينكه او در تهران است. اما قرار
گذاشتيم با هر تدبيري كه شده ايشان را پيدا كنيم و ايليا قبول كرد كه در عوض آن،
كاري را براي ما انجام بدهد... در نهايت و بعد از روزها جستجو موفق نشديم. ولي مدت
كوتاهي بعد رابطۀ ايليا با ايشان دوباره برقرار شد و چند سال بعد ايليا با خانم
پِريا ازدواج كرد.
تشكلهاي وابسته
از همان زمان نوجواني هميشه در اطراف
ايليا تعدادي تشكل وجود داشت كه مسئوليتي معلوم برعهدۀ آنها بود كه يا موفق ميشدند
يا ناموفق بودند. در زمان نوجواني، او چند تيم ورزشي و از جمله دو تيم فوتبال
داشت. در همان زمان او يك گروه هنري داشت. حدوداً اول دبيرستان بود كه يك انجمن
كوچك از بچههايي كه داراي نظريات متفاوت و بديع بودند راه اندازي كرد. در سالهاي
پانزده و شانزده سالگي و پس از آن تا حدوداً بيست و دو سالگي او گروههاي مختلف
تمريني و تحقيقي منظم و منسجمي را راه اندازي كرد كه توسط مربيان مختلف آموزش داده
و راهبرد ميشدند. بعد از مدت كوتاهي او همۀ تمرينات ما را تغيير داد. تمرينات ما
مستقيماً دربارۀ روح زايي و احياء و انرژي زايي بود. بعداً او از الاهيسم گفت و
روشهايي بسيار كهن را آموزش ميداد كه سابقهاي در دانش متعارف و روز نداشتند...
ما دربارۀ انرژي زايي، مشاهده از دور،
ارتباط روحي، انتقال روحي و شفاگري تمرين ميكرديم. ايليا گروههاي مختلف انرزي
زايي و روح زايي را راه اندازي كرده بود و در رأس هر گروه يك مربي قرار داشت.
بيشتر اعضاء گروهها شخص ايليا را نميشناختند اما مربي خود را بعنوان نمايندهاي
از يك استاد بزرگ ميشناختند. در همين زمان ايليا دوباره به سراغ مدعيان معنوي
رفت. از چند سال قبل او به سراغ هر كسي كه گمان ميكرد چيزي از علوم باطني و دانش
اسرار ميداند، ميرفت. در بعضي از اين ملاقاتها من هم همراه او ميرفتم. بيشتر
اين افراد از او پرهيز ميكردند. بعضي از اقطاب به محض شروع مناظره با اين نوجوان
كم سن و سال خلع سلاح ميشدند. دوبار هم به همراه او به سراغ دو پيشگوي بزرگ رفتم.
قصد ايليا عموماً اين بود كه اگر چيزي ميداني به من تعليم بده و مرا راه ببر و
اگر من بيش از تو ميدانم پس تو ميتواني به دنبالم بيايي. اما آن دو نفر كه به
فاصلۀ سه چهار سال هم به سراغشان رفتيم چيزهاي ديگري به ايليا گفتند كه براي هر دو
نفر ما باورنكردني و حتي مضحك بود...
مقاطع ديگر
برخي از مقاطعي كه در زندگي ايليا
بوده است توسط بعضي از دوستان در چند نوبت بيان شده است بنابراين من آنها را تكرار
نميكنم.
تشكلهاي مردمي؛ جمعيت ال ياسين
بعد از شروع آموزشها و سخنرانيها و
دورههاي عمومي، تشكلهاي خودجوش متعددي در ارتباط با او تشكيل شد و اين تشكلها به
تدريج به بزرگترين مجموعه NGOهاي كشور تبديل شدند كه به مجموعۀ
آنها ال ياسين گفته ميشود. به برخي از آنها اشاره ميكنم.
موسسۀ علم زندگي. موسسۀ هنرزندگي
متعالي. نشريه هنر زندگي متعالي. نشريه علم موفقيت. مركز فرهنگي ـ هنري اوامر
ياسين. موسسه هنرهاي زيستن. انتشارات تعاليم حق. مجلۀ علوم باطني. انتشارات حم
(حاميم). انتشارات ياهو. انجمن مترجمين. جمعيت حركت الهي. انجمن جبهۀ طبيعت. مركز
تحقيقات علوم باطني. مركز راهبردي بررسي فرقهها و جريانهاي معنوي. مركز بررسي و
تحليل برنامههاي ماهواره. مركز مديريت حرفه اي. مركز مطالعات و تحقيقات راهبردي.
انجمن متفكران و محققان. مجلۀ حركت دهندگان. مجلۀ تفكر متعالي.
و NGOهاي ديگري كه
يا از آنها بي اطلاع هستم يا در خاطر ندارم.
آثار قلمی و کلامی
بيشتر محتواي سخنرانيها يا جلسات
آموزش غيرعمومي ايليا در به طور متوسط پانزده سال گذشته به صورت فيلم و نوار صوتي
ضبط شد كه اينها در حكم آثار كلامي استاد ميباشد. اين فيلمها پس از پياده سازي و
ويرايش تبديل به آثار مختلفي شد كه تا امروز تعداد اين آثار به بيش از چهل اثر
رسيده است كه برخي از اين آثار را ذكر ميكنم:
1.
مجموعه کتب تعاليم حق حاوي بخشي از
سخنرانيهاي عمومي ايليا «ميم»
2.
شرح «بسم الله الرّحمن الرّحيم»
3.
مکتبهاي باطني و باطن مکتوبات
4.
تفکر متعالي و روشهاي تفکر خلاق
(شامل آموزش روشهاي سي و شش گانه تفکر)
5.
فرمولهاي تفکري و نرم افزارهاي ذهني
(شامل بيش از هفتصد فرمول ذهني براي اجراي امور مختلف)
6.
هنر مبارزه متعالي
7.
نظريههاي جهاني و معنويت مدرن
8.
الگوهاي بنيادي زندگي
9.
شهودهاي راستين و برداشتهاي ناراستين
10.
تفسير باطني آيات ظاهري
11.
تفسير آيات کليدي کتاب مقدس
12.
احياگري و القاء روح
13.
هنر رويابيني در الاهيسم
14.
قضاوت باطني و عدالت حقيقي
15.
فراهنر روح زايي
16.
عمليات انرژي زايي و تئوريهاي عمليات
17.
شيوه کهن ارتباط با ارواح
18.
ازدواج هماهنگ و ناهماهنگ
19.
نورخواري و تغذيه نوراني
20.
نگاه خلاق، انديشه سازنده و کلام
آفريننده
21.
محمد (ص)، دَم حاميم
22.
ناجيان جهان و حرکت دهندگان
23.
تعليمات و پيامهاي معلم جهاني...
24.
دانش کهن نشانه شناسي (خواندن نشانههاي
جهان پيرامون)
25.
معناي صداهاي طبيعت و آوازهاي پرندگان
26.
آموزش مشاوره تحول زا
27.
آينده جهان، تمدنها و اديان
28.
طريقه صاد ميم (روشهاي صيد نورها و
انرژيها و مهار روحي)
29.
مکاتبات (نامه ها، سوالات، پيامها و
توصيههايي به رهبران جهان و دانشمندان و علماء)
30.
علم اسماء و کليدهاي نوراني
31.
فرقه و ضد فرقه (با موضوع فرقه شناسي
و تحليل و مهار فرقهها)
32.
روشهاي آينده پژوهي
33.
بينشهاي بنيادي و انديشههاي زندگي
ساز
...
ترور رواني و تخريب اجتماعي
تخريب اجتماعي ايليا از حدود دوازده
سال پيش و بلافاصله پس از انتشار اولين كتاب از سخنرانيهاي او صورت گرفت و تا
امروز ادامه داشته است. اگر سال آن را درست بگويم شايد حدود سال 77 بود كه دشمناني
كه مدتها در كمين بودند به منزل او دستبرد زدند و همۀ فيلمها و نوارهاي صوتي و
ساير دستنوشتههاي در منزل را ربودند و با خود بردند. اين صحنه سازي كه به صورت يك
دزدي عادي طراحي شده بود توسط افراد معلومي انجام شد كه پيش از اين، حضور همراه با
ارعاب و تهديد خود را در جلسات سخنراني ايليا نشان داده بودند.
مدتي بعد تهديدها شروع شد. روش كار
تهديدكنندگان مونتاژ و تحريف فيلمهاي سخنراني و دستنوشتههاي ايشان بود و مهمترين
قسمت مونتاژ مربوط ميشد به حذف ابتدا يا انتهاي فيلمها يا جملات يا برشهاي
تنظيم شده كه ميتوانست معناي جملات يا محتواي سخنراني را بطور كامل تغيير دهد.
آنها تهديد به انتشار كردند اما در همان سالها در چند مرحله در بيانيههاي دفتر
روابط عمومي مسئله مونتاژ و تحريف فيلمهاي خانوادگي و سخنراني ايليا مورد تأكيد
قرار گرفت و به اطلاع عموم رسيد. موج تخريبها و هجومهاي تبليغاتي بر عليه ايليا
در سالهاي بعد با سرعتي رو به افزايش ادامه يافت تا در حدود سال 1384 مجدداً موج
جديد تخريب و ترور شخصيتي او در رسانههاي مختلف آغاز شد. رسانههاي بزرگ كشور از
عبارتي جديد بنام فرقه رام الله استفاده ميكردند و در همين رسانهها اعلام شد كه
چهار نهاد عمدۀ فرهنگي و امنيتي مأمور برخورد با فرقۀ رام الله شده اند. عبارتي
جديد، مشكوك و معنادار كه جزئي از زمينه سازي براي برخورد رو در رو و مستقيم با
ايليا و جمعيت بزرگ ال ياسين بود.
آخرين جلسۀ عمومي و رسمي ايليا در
سالن افراسيابي استاديوم شهيد شيرودي برگزار شد كه در پايان همين جلسه و جلسۀ قبل
از آن، برخورد مستقيم و فيزيكي با ايليا صورت گرفت كه با حضور و دخالت مردم خنثي
شد. بعد از اين جلسه قرار شد جلسهاي در استاديوم بزرگ آزادي برگزار شود. اين
مسئله جهت هماهنگي مراحل اداري با همۀ نهادهاي ذيربط فرهنگي و امنيتي مطرح و با
مخالفت فوري اين نهادها ختم شد.
مدتي بعد از اين مخالفت، يكي از
روزنامههاي مشهور و تندرو كشور در اقدامي بي سابقه اعلام كرد كه شعبهاي در
دادگاه براي رسيدگي به شكايتهاي مردمي برعليه ايليا تشكيل شده است و از مردم
خواست به آن شعبه مراجعه كنند اما بعد از گذشت ماهها و به دليل عدم دريافت شكايت
خصوصي، شعبۀ مربوطه اعلام كرد كه پرونده مختومه است. البته اين حركت رسانه اي
بسيار عجيب بود چون هيچ دليلي براي شكايت مردم وجود نداشت بلكه حمايت اقشار مختلف
مردم و مخصوصاً دانشجويان و اصحاب قلم و هنر و فرهنگ و نيز جوانان به حدي فوق
العاده بود كه مراكز معلوم به اين جمعيت بزرگ لقب ابَرفرقه داده بودند. خبرهاي
زيادي منتشر شد كه مأموراني از يك مركز معلوم به مردم مراجعه كرده و از آنها
درخواست شكايت از ايليا را داشته اند. اينها بعداً شهادت خود را در فيلمهاي مستند
ضبط كردند تا در زمان لازم بكار بيايد. عدهاي خبر از تحت فشار بودن براي شهادت
دروغ و جعل سند در بارۀ ايليا دادند و بلافاصله مطالب خود را ثبت و ضبط نمودند.
بالاخره مدت كوتاهي بعد از مختومه اعلام شدن پروندهاي كه بي دليل گشوده شده بود،
مأموران طي يك هجوم گسترده به منزل ايليا وارد شدند و به اين ترتيب ايليا به زندان
انفرادي در 209 منتقل شد. طي چند ماه اخير كه ايليا در زندان است اخبار زيادي از
شكنجهها و خونريزيهاي او به بيرون از زندان آمده است. تخريب او در سايتها و
رسانههاي تندرو و حتي راديو و تلويزيون شتابي صعودي به خود گرفته است. در مراكز
مختلف بر عليه او سخنراني ميشود، در تلويزيون ميزگردهاي مختلف و متعدد در تقبيح و
تخريب او راه اندازي ميشود، برعليه او و با تمركز بر اسم ايليا [الياس] سريال
تلويزيوني ساخته ميشود، برعليه او كتاب نوشته ميشود و به صورت رايگان در مراكز
مختلف پخش ميشود. به جرأت ميتوان گفت كه در تاريخ رسانهاي ايران هيچكس تا به
اين حد مورد تخريب اجتماعي و زير هجوم تهمتهاي دروغ و نسبتهاي جعل شده نبوده و
هيچ كس تا اين اندازه مورد نفرت و نفرين افراطيون مذهبي قرار نگرفته است...
و منتظريم تا بدانيم نقشههاي خداوند
چيست و در اين داستان كه شاهكاري بزرگ از خداوند است چه نقشي به ما محول شده است.
«اگر در برابر منافق و نفاق و تفرقه
كاري نكني، كار تو نفاق است و تو منافقي. خاموشي در برابر نفاق حمايت از جريان
نفاق و آلوده شدن به آن است. تو يا حامي حقي يا بر ضد حقي. حد وسطي بين حق و باطل
نيست. به اين دليل است كه محافظه كاري انسان غالباً او را به نفاق آلوده ميكند.» ايليا «ميم»
منبع: www.ostad-iliya.org
کلیدواژه
:ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام
الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ضد فرقه رام الله,ضد
فرقه رام الله,ضد فرقه رام الله,ضد فرقه رام الله,ضد فرقه رام الله,ضد فرقه
رام الله,ضد فرقه رام الله,ضد فرقه رام الله,ضد فرقه رام الله,ایلیا رام
الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا
رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام
الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا
رام الله, ایلیا رام الله,ایلیا رام الله,ایلیا رام الله
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر