آفتاب
آمد دليل آفتاب
گفت و گوي انتقادي
گفتگوي زير در تاريخ ٩/٥/١٣٨٢ با دو تن از اعضاء منتسب به گروه حزب ا... صورت گرفته است. مصاحبهکنندگان درخواست خود را مبني بر انجام يک گفتگوي دوستانه و در عين حال انتقادي از مدتي پيش مطرح کرده بودند. لازم به ذکر است که در پيادهسازي نوارها، بعد از دو بار بازخواني املائي، تغييرات جزئي ويرايشي صورت گرفته است.
1. ببخشيد که در اول صحبتم اين سوال را ميپرسم. آيا شما مسلمان و شيعه هستيد؟
آيا
مسيحيان ميتوانند بدون مقاومت و جبهه گيري به حرفهاي يک مسلمان گوش دهند. آيا اهل
تسنن ميتوانند به راحتي و بدون تعصب به حرفهاي يک شيعه توجه کنند يا يهوديان بدون
پيش داوري، معناي کلام يک مسيحي را دنبال کنند. وقتي که تو به عنوان يک شيعه يا
مذاهب و اديان ديگر معروف شدي به همان نسبت محدود شدهاي اما اگر قصد تو ارتباط
داشتن با همه مردم از همه فرهنگها و مذاهب باشد اين براي تو اساسي است که دين و
مذهب خود را آشکار نکني در اين صورت بخشي از مقاومت ها، پيش داوريها و موضع گيريهاي
متعصبانه عملاً وجود نخواهد داشت. اگر هم دوستانم از مذاهب ديگر ببينند که من با
آنها هم دين نيستم، رابطه دوستانه و اعتماد ميان ما دچار مشکل خواهد شد. اما
مسلماً قرآن کاملترين کتاب خدا و محمد مصطفي (ص) آخرين پيامبر خدا، اسلام عالي
ترين دين خدا و علي (ع) ولي خداست. جواب واضح است.[1]
2. ريشه اصلي آموزشهاي شما به کجا مربوط ميشود؟ در دين اسلام ما بحثي درباره
«علوم باطني و احياء روح و فنون متافيزيکي» نداريم.
آنچه
گفتهايم جزء به جزء آن بر اساس كتاب خدا، بر مبناي قرآن و آيات مقدس است. همة
ابعاد علوم باطني بر اساس نامهاي خداوند است. لكن اسماءالله و آيات قرآن داراي
رمزها و قفلهاي متعددند و پيرامون آنها حجابهاي بسياري كشيده شده... البته اين
علوم باطني بر اساس قرآن طراحي نشده است اما وقتي که ميآيي آن را ريشه يابي کني
بسياري از ابعاد آن را در قرآن پيدا ميکني. اگر روزي عالمان اسلامي اين کار را
بکنند، دنياي جديدي را درباره قرآن به انسانها عرضه ميکنند. اما اين آيات حجابهاي
زيادي دارد و من هم نگفته ام که حجابها را ميدانم...
كليدهاي
چهلگانه، همه در کلمت الله و كلام الله است و هر آنچه كه ما گفتهايم،گشودن و
معنا كردن و آشكار ساختن همان است. اجزائي از اين درسها در مكتبهاي شرق و غرب هم
يافت ميشود لكن كاملترين آن مستتر در قرآن است.
3. اما مطالب شما تشابه زيادي با متصوفه اسلامي دارد. مثلاً تشابه بعضي از
حرفهاي شما با ابن عربي و شمس و حلاج کاملاً مشخص است. علت تشابه در چه چيزي است؟
من
آدم مذهبي و متشرعي نيستم. فکر هم نمي کنم اهل عرفان و تصوف و اينها باشم. علوم
باطني را و تقريباً همه کتابها و سبکها و روشهاي آن را ميشناسم و دوست دارم که
قرآن و کلام خدا را از ديدگاه علوم باطني، ترجمه و معرفي کنم... مردمي كه با آنها
حرف ميزنم از دستههاي مختلفي هستند. هر سنخ از مردم با زباني آشناتر است و زبان
خاص خود را دارد و به شيوة مخصوص خود ميفهمد. بنابراين لازم است با هر گروه از
آنان به شيوهاي متناسب ارتباط داشته باشم. اما اگر شباهتي ميان اين حرفها و حرفهاي
آنها هست، عمدي نيست.
من
مطالعة چنداني ندارم و تابحال درباره فلسفه و عرفان و چيزهاي ديگر نخواندهام.
زمان و امكان مطالعه هم ندارم ولي مثالي ميزنم. اگر چند نفر در زمانهاي مختلف از
جهتهاي مختلف از يك كوه صعود كنند، گزارش صعود آنها خود بخود به همديگر شبيه است.
بيان مفاهيم قرآن به زبان عربي يا ترجمة لفظ به لفظ آن كار بسيار سادهاي است كه
از همة مردمي كه در اين دنيا هستند و نيستند ساخته است، اما اگر انسان بتواند
حقيقت يگانه را به هزار بيان آشكار نمايد و راه حق را از هزار طريق تعليم دهد او
همانند خداوند حي عمل كرده است زيرا خداوند متعال، در آفرينش همين كار را كرده
است.
4. از يک طرف هم از مجموعة مطالب شما نوعي پلوراليزم ديني استنباط ميشود.
همانطور
كه گفتي اين يك تصور و استنباط است كه در كنار تصورات بسيار ديگري كه به ذهن
ديگران آمده قرار ميگيرد. بعضيها هم اين طور تصور ميكنند كه ما دربارة اسلام
افراطي يا اسلام مسيحي و اسلام شرقي و حتي شريعت منهاي طريقت تعليم دادهايم يا
گمانهاي متعدد ديگري كه گاهي در تضاد با هم قرار دارند. اينها لابد براي گمانهاي
خود دلايلي هم دارند اما ما كه گوينده و بيانكنندة اين كلمات هستيم ميگوييم همة
اين گمانها، خيالات و تصورات شخصي است و هر چه ما گفتهايم و خواهيم گفت فقط و
فقط دربارة لاالهالاالله است. دربارة روح و جان اديان است. دربارة عشق به خدا و
توجه به خداست. دربارة ايمان به خدا و ارتباط با اوست. حالا پلوراليزم است يا
اسلام افراطي و تفريطي و شرقي و غربي يا اصلاً حرفهايي مذهبي است يا نيست، با
خداست چون من تسليم و خدمتگزار خداوند هستم.
5. آيا شما گرايش به فرقه خاصي داريد؟ به نظر شما کدام فرقهها به نسبت بقيه
صحيحتر و قابل قبول هستند؟
مطابق كلام خداوند،
فرقهگرايي و متفرق شدن در دين خدا باطل است پس از كسي كه فرقهگرايي را باطل و
مردود اعلام ميكند و آنرا به انجام ميرساند همانطور كه رسانده است، چگونه ميتوان
انتظار داشت كه به فرقهگرايي آلوده شود؟حقيقت نيازي به فرقهسازي ندارد... من با
گوناگوني و تنوع گرايي مشروط به حفظ مرکزيت و در نظر داشتن حقيقت واحد موافقم اما
با تنوع گرايي و کثرت گرايي آشفته و سرگردان موافق نيستم...
«مِنَ الَّذِینَ
فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیعاً کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیهِمْ فَرِحُونَ»
از کسانی که
دین خود را قطعه قطعه کردند و فرقه فرقه شدند، هر حزبی بدانچه پیش آنهاست دلخوش
شدند. ( روم : 32 )
6. نظرتان راجع به جدايي دين از سياست چيست؟
اين
بسته به آن است كه دربارة كدام دين و در كدام نقطه و كدام فرهنگ سؤال را بپرسيد.
بعضي از اديان، جداي از سياست هستند و اين موضوع در تعليمات بنيادي آنها صراحت
دارد. يا اينكه پرهيز از سياست به دليل ويژگيهاي دينيشان اجتنابناپذير است
مانند بعضي از اديان شرقي يا مسيحيت. اما تصميمگيري دربارة اينكه در يك كشور، دين
جداي از سياست باشد يا نباشد، مانند امور ديگر وابسته به رأي اكثريت مردم آن كشور
است.
7. تفسير قرآن صرفاً در مسئوليت آيات عظام و روحانيون عاليقدر است. آيا بهتر
نيست شما از انجام اين كار خودداري كنيد؟
...
من كي و كجا گفته ام كه مفسر قرآنم و كي خواسته ام وارد مسائل ديني و شرعي بشوم.
چطور ممكن است وارد مسائل شرعي شوم وقتي كه تحصيلات مذهبي ندارم و بر جزئيات شرع
اشراف ندارم؟ ولي شما نبايد گمان خود را معادل نظر خدا بگيريد و فكر كنيد خداوند
مثل شما قضاوت ميكند و مانند شما ميبيند. اين يكي از گمراهيها و يكي از اتهامات
سنگيني است كه بشر به خدا نسبت داده است. از اين كه بگذريم چرا فكر ميكني كار خدا
و نظرات خدا اينقدر محدود، شكننده و سخت است.
اگر
واقعاً اينطور باشد که شما ميگوييد يعني اگر اين را با دلايل محکمي بيان کنيد حرف
شما را قبول دارم و خودداري ميکنم. همين الان هم اگر حرف حقي بزنيد و حقانيت آن
را نشان دهيد، مشتاقانه قبول ميکنم حتي اگر آن محکوم کردن خودم باشد. مسئله اين
است که شما سنگي مياندازيد و توضيح نمي دهيد که چرا سنگ ميزنيد. فقط ميگوييد تو
متهم هستي.
ـ...
8. از چه راهي امرار معاش ميکنيد؟
هم
روي زمين کار ميکنم و هم در آب. کشاورزي، صيادي، کارهاي پرورشي و دامپروري. گاهي
هم معدنيابي و اين جور کارها.
9. چرا شما با يك اسم معرفي نشده ايد، مثل بقية مردم. علت استفاده از اسمهاي
مختلف چيست؟ حدس ميزنم كه شما بالاي سي اسم داريد.
اسمها
و قالب ها، محدوده هاست. اگر بتواني از اسمها و قالبهاي مختلفي در ارتباط با مردم
گوناگوني كه با آنها مواجه هستي استفاده كني، آزادي و امكان عمل تو بيشتر است.
براي برقراري ارتباط سريعتر با اقشار مختلف مردم قالبهاي مناسب تسهيل كننده است.
خداوند متعال كه معلم نهايي همة ماست نيز همين كار را كرده است و ما بايد از او
بياموزيم. انبياء و بزرگان ما، همگي اسامي متعددي داشتهاند و آنها هستند كه
مقتداي مردم خداجو ميباشند... اكثر بزرگان باطني، معلمان معنوي و اساتيد نيز
داراي اسامي متعدد بوده اند... و داشتن اسمها و قالبها حتي اگر بيش از سي يا سه
هزار هم باشد جرم نيست. اين حتي ميتواند با وجود معروف شدن انديشة تو از مشهور
شدن فرد تو جلوگيري كند.
10. ما شنيده بوديم که ثروت شما يک عدد دورقمي ميليارد دلاري است و شما در
بعضي از کشورهاي عربي چاههاي نفت و معادن الماس و طلا داريد و از صاحبان اصلي بعضي
از شبکههاي ماهوارهاي و رسانههاي معروف هستيد. حتي بعضي از شيخ نشينها و دوستان
آنها طي يک برنامه منظم! براي شما هديه! ميفرستند. منظور شما از معدن يابي و اين
جور کارها، همين کارها است؟
به
اين چيزها و مانند اينها نيازي ندارم. مخارجم با همان کارها (...) تأمين ميشود.
انسان ساکن آنجايي است که سرمايه زندگي اش در آنجاست. سرمايه من در خودم است و اگر
در آن کشورهاست پس چرا اينجا هستم.
11. ظاهراً در كودكي و در زمان مدرسه، مؤذن و امام جماعت مدرسه و از قاريان و
حافظان قرآن بوده ايد. چرا همين جريان مطمئن را ادامه نداديد و كار خود را در حوزة
علميه دنبال نكرديد؟
در
كنار اينها جنبههاي ديگري هم بوده. چند بار هم از مدرسه اخراج شدم. چند بار هم
توسط معلمان مدرسه محكوم شدم...
12. دليل اخراج از مدرسه و محكوميت چه بود؟
هر
بار به دليلي. اولين اخراج مربوط به اولين روز مدرسه بود. وقتي وارد كلاس شدم مبصر
از كلاس پنجميها بود، يكي از بچهها را كتك زد. به او گفتم كه نبايد اينكار را
بكند اما او كار خودش را كرد و من هم مجبور شدم او را بر زمين بكوبم و گلويش را
بگيرم. در اولين زنگ تفريح بچههاي كلاس اول و دوم و سوم كه دل خوشي از كلاس پنجميها
نداشتند مرا بالاي سر گرفتند و شعار دادند. همين، دليل اولين اخراج از مدرسه شد.
دليل آخرين محكوميت كه چند سال بعد اتفاق افتاد اين بود كه به معلم ديني گفتم
انسان پيش از آفرينش خود با خداي خود يكي بود. هنوز هم در ذات خود با خداوند
يكيست. همين باعث شد كه در اواخر دوران مدرسه مرا دانشمند ديوانه صدا بزنند و مورد
آزار و توهين و تمسخر قرار دهند. موارد ديگري هم بين اين دو موضوع اتفاق افتاد اما
اصل موضوع اين بود كه نگاه ما مانند همديگر نبود پس خداي ما، روح ما و زندگي ما
هم يكسان نبود و گاهي در تضاد و تناقض با هم بود. يك زماني هم با اشارة يكي با
درس و مدرسه وداع گفتم...
13. منظور شما از «همان اندک را هم سوزاندم» که درباره تحصيلات رسمي گفته ايد
چيست؟
آن
مطالب را فراموش کردم. فکر کنم براي اکثر انسانها هم همين اتفاق ميافتد. اکثر آن
را فراموش ميکنند. يک بار هم قسمتي از مدارک تحصيلي را که از مدرسه گرفته بودم،
آتش زدم...
ـ...
14. اسم رامالله از كجا گرفته شده و ريشة فرهنگي آن چيست؟
رام
الله يعني كسي كه خداوند او را رام و تسليم خود ساخته و خدمتگزار خود قرار داده
است. كسي كه روح و جانش در تصرف خداست و خداوند او را كه موجودي وحشي بوده، رام
خود كرده است. خيلي دوست دارم رام الله، به همين معنايي که گفتم باشم اما اين حرف
خيلي بزرگ است که انسان تماماً و کاملاً رام و تسليم خداست. خيلي دوست دارم که
مطلقاً خدمتگزار خدا و تحت تصرف خدا باشم اما اين هدفي بسيار بزرگ است. البته مدت
کمي بعد از آنکه به نام رام الله معرفي شدم در بيانيهها اعلام کرديم که رام الله
اسم بنده نيست...
15. آيا دليلي دارد كه در طول صحبتها مستقيما نگاه نميكنيد؟
گاهي
با نگاه مستقيم، انسانها ميتوانند اعماق وجود همديگر را ببينند و روح همديگر را
مشاهده کنند. چشم، دروازه روح انسان است پس از طريق نگاه مستقيم، انسان ممکن است
بتواند از حيطههاي روحي ديگران مطلع شود که اين دزدي و تجسس است و بر خلاف فرمان
صريح خداست که «و لا تجسسوا». اما اين به آن معنا نيست که من ذهن کسي را ميخوانم.
و درباره خودم، وقتهايي هم بوده که مستقيم نگاه کرده ام اما در امتداد آن نگاه يا
مدتي بعد، چيزهايي پيش آمده که گاهي مطلوب نبوده اند.
16. چهار سال پيش وقتي... برخورد كردند ما شنيديم كه عدهاي از پيروان شما
تهديدنامهاي را براي... ارسال كردهاند كه در آن گفته بودند در صورت برخورد با
شما خود را به ديوانگي و جنون خواهند زد و كارهاي انتحاري خواهند كرد و خود را در
خيابانها به دار ميآويزند... آيا اين عمل علامت قانونگريزي شما و ميل به
فراقانوني عمل كردن نيست؟ اگر شما هم مثل بقيه يك شهروند معمولي هستيد پس چرا
نبايد قانون با شما برخورد يكساني داشته باشد. شما اين ارعاب را چطور تفسير ميكنيد؟
هيچ
كس حق ندارد قانونشكني كند و قانونگريزي تلاشي بر ضد بشر است. همه در برابر
قانون مسئولاند و آنهايي كه خود از قانون ميگويند مسئوليت سنگينتري دارند. وقتي
ميخواهي دربارة گفتهاي قضاوت كني، اول ببين آيا واقعاً كسي آنرا گفته؟ اگر
واقعاً گفته آيا دقيقاً هماني را گفته كه تو شنيدهاي، اگر دقيقاً همان است، آن را
به چه دليلي، در چه شرايطي، به چه كسي و در چه جهتي گفته؟ گوينده چه كسي بوده و
انگيزههايش چه بوده؟ بارها با ما برخورد شده است كه غالباً غيرقانوني بوده است
اما كدام بار اين اتفاقها افتاده است؟ شايد دوستان چنين نامههايي نوشتهاند اما
تا جايي كه مربوط به بنده است، هيچ وقت نگذاشته ام كه كاري بر خلاف قانون اتفاق
بيفتد. ما تضعيف اسلام را به عنوان يک خط قرمز داريم ضمن اينکه هر وقت قانون
بخواهد با بنده برخورد کند، در دسترس آنها هستم و در برابر قانون حرفي ندارم.
17. يك وقتي شايع بود كه ميخواهند شما را اعدام كنند. فكر ميكنيد اگر اين
طور ميشد، چه اتفاقي براي حركت شما ميافتاد؟
اولاً
اين کار خداست نه حركت من... اين انديشهها هميشه بودهاند و امروز هم زندهاند و
به زندگي خود ادامه ميدهند. براي زنده ماندن و تداوم حيات انديشههاي الهي اگر
لازم باشد خودم و هر چيز ديگري را قرباني ميكنم.[2] اگر لازم شود خود را هم محكوم كنم، خود را به
بهترين شكل محكوم خواهم كرد. اگر لازم شود كه براي كار خدا، خود را هم انكار كنم
كه اين سخت ترين قرباني هاست، آن را با اوج اشتياقم انجام خواهد داد. [به تاريخ
مصاحبه توجه شود: 9/5/1382] چيزهايي مثل فدا كردن اعتبار و حيثيت و آبرو هم كه
چاشني اين مائده الهي است. اما اعدام كردن
من فكر جنون آميزي است. حتي شايع شدن اين حرف هم... اگر يك قارچ را از زمين جدا
كني، توسط همان قارچ ميشود مزرعة بسيار بزرگي از قارچ پديد آورد حتي مزرعهاي در
مقياس جهاني. با اين تفاوت که اکثر قارچها سمياند حتي اگر ريشه آنها همان نباشد.
بعضي از مرگها چناناند كه هر لحظه هزاران تولد را در خود دارند. مثلاً اگر يك
درخت بارور و پر حاصل را قطع كني، همة دانهها و ميوههاي آن خود بخود به درختاني
بزرگ تبديل ميشوند و احتمالاً در مدت كوتاهي اين درختان فراگير شده و در همه جا
ظاهر ميشوند. اگر روي يك چشمه، خاك و يا حتي آهن بريزي چشمه مدفون نميشود بلكه
از نقاط بسيار ديگر از زمين ميجوشد و جويبارها و رودها را به وجود خواهد آورد و
به دريا خواهد رسيد. به چشم ديگر، انساني كه اساساً روح است چگونه ممكن است بميرد.
جسم را ميتوان از كار انداخت اما روح و نور و انديشة نوراني كشته نميشود بلكه
پيوسته ميرويد و متولد ميشود. شهادت بزرگترين پيروزي است زيرا بزرگترين تولد
است. انديشه را نمي توان تير باران کرد. هر گلولهاي که به آن شليک شود، هر بار که
ترور شود، دهها هزار بار بيشتر و بارورتر ميشود. همه تاريخ بشر و الگوهاي شکل
گيري انديشههاي اجتماعي، گواه بر اين موضوع اند. حتي در دوران جاهليت هم، حتي در
تمدنهاي چند هزار سال پيش هم، جواب انديشه و کلام، اعدام نبوده است. ترور فيزيکي
و ترور شخصيتي عيساي ناصري که دهها سال هم اين ترور شخصيتي طول کشيد، يکي از اصلي
ترين علل بوجود آمدن دين مسيحيت بود. و اين يکي از دلايل بوجود آمدن اکثر مکتبهاي
بزرگ است... من سالهاست ميگويم هر حرف حقي را قبول دارم حتي اگر بر ضد خودم باشد.
هر حرف عقلاني و منطقي را ميپذيرم حتي اگر بر ضد حرفهايي باشد که تا بحال زده ام.
مسئلهاي که به اين آساني حل ميشود، اگر اساساً مسئلهاي وجود داشته باشد، چه
احتياجي به راههاي بغرنج و پيچيده دارد. تا امروز کتابهاي زيادي نوشته ام كه فقط
يكي از آنها منتشر شده است. اين كتابها پر از انديشهها و روياها و ايده هاست.
چگونه ميشود اين هزاران هزار انديشه را نابود كرد. البته يك نظر كه در همه اين
سالها بوده اين است كه اگر مرا تخريب كنند، اگر ترور شخصيت كنند و اگر به هر شكل
و از هر راه بي اعتبار و بي آبرو و بي حيثيت كنند، لابد انديشهها هم فرو ميريزند
در حالي كه در تاريخ هزاران بار اين اتفاق افتاده است اما هميشه نتايج آن به شدت
عكس آنچه انتظار ميرفت بوده. راه ساده و عملي اين است كه حرف بهتري زده شود،
انديشههاي كاملتري ارائه شود و روياها و ايدههاي قويتر و غني تري مطرح گردد. در
آن صورت من سكوت ميكنم و خودم از پيروان و شاگردان آن بيان كننده ميشوم. اعدام
من فقط به نفع تفرقه انديشان است چون مولد نفاق بيشتر و تفرقههاي گستردهتر خواهد
بود. اما اگر نظر خداوند اين باشد که اعدام شوم با تمام اشتياق و عاشقانه خواستار
و محتاج آن هستم.
18. جمعيت فدائيان شما با چه انگيزهاي بوجود آمده؟
مردن
براي انسان كفر است، من خودم فدايي خداي خودم هستم و حاضر نيستم كسي به خاطر من
بميرد. شهادت مرگ در راه خداست نه در راه غير خدا... همه ما، من و دوستانم،
فدائيان خدا هستيم و كسي كه فدايي خداست براي هيچ كس جز خدا نميميرد و زندگي نميكند.
اگر انسان به خاطر دوستي و محبت بميرد (نه به خاطر شخص دوستش) شايد اين همان شهادت
باشد اما فدا شدن براي يک شخص، کاري مشرکانه و انحرافي آشکار است. هيچ کس جز خدا
شايستگي آن را ندارد که انسان فدايش شود. فدا شدن به خاطر عشق و از روي عشق هم
همان فداي خدا شدن است اما اين نبايد به خاطر شخص باشد. من چنين جمعيتي را به وجود
نياورده ام و امروز آن را از شما ميشنوم.
ـ...
19. به نظر شما کداميک از تئوريهاي جديد که براي ترسيم شرايط جهاني ارائه شدهاند
درست هستند. برخورد تمدنهاي هانتينگتون، نظرية پايان دنياي فوکوياما يا گفت وگوي
تمدنهاي آقاي خاتمي؟ در چند سخنراني از نظريه گفتگوي تمدنها حمايت كرديد.
اين
نظرات هوشمندانهاند و کساني كه آنها را طرح کردهاند نسبت به اکثر مردم زمان خود
از هوشمندي بالاتري بهره مند بوده اند. اينها و نظرات مشابه آنها داراي واقعياتي
هستند که نمي توان آن را ناديده گرفت. تا حدودي تفسير کنندهاند اما همة جوانب را
در بر نمي گيرند. گفتگوي تمدنها، نظريه نهايي نيست اما نوعي تكامل و جهان پذيري در
آن است... شايد نظريه پيوند تمدنها هم كه اشاره به ازدواج، انحلال و مرگ تمدنها و
نيز تولد تمدنهاي جديد و وقوع تركيبات جديد تمدني دارد بتواند به بعضي از سوالات،
جواب دهد[3]...
20. آيا شما يکي از... هستيد يا با حضرت ولي عصر(عج) ارتباط مستقيم داريد؟
من
از دوستان بسيار دوستدارندة ايشان هستم. در اين سالها با تعداد زيادي [مدعي] امام
زمان و [مدعي] پيامبر و خدا برخورد کرده ام که امروز بعضي از آنها از دوستانم
هستند و فکر اشتباه خود را اصلاح کرده اند. يکي از مکانيزمهايي که در کارها داريم
شناسايي افراد مدعي در زمينههاي باطني و ارزيابي حقانيت آنهاست. شايد تا حالا با
ده بيست مدعي امام زمان (...) برخورد کرده ام. بعضيها که دکان بودنشان وضوح دارد
اما بعضيها فقط دچار يک فکر اشتباه شدهاند مثل همه مردم که دچار افکار اشتباه ميشوند...
تا
اين زمان هم هر كسي كه گفته است من ولي عصر (عج) و صاحب زمان هستم يا دروغ گفته يا
اشتباه ميكند. اين دربارة كساني كه مدعي ارتباط با ايشان هستند هم صادق است. وليالله
الاعظم در دسترس مردم نيست لكن دست او به همة مردم ميرسد و هرگاه ضرورت يابد خود
را در دسترس مردم قرار ميدهد. البته من خودم هم ارتباطي با ايشان ندارم و ايشان
را نديده ام...
21. ظاهر بيروني شما انطباق و مشابهتي با مذهبيون ندارد. طبق گفتة خودتان
تحصيلات قابل قبولي نداريد، بويژه تحصيلات ديني، تعاملي با حوزه و دانشگاه هم
نداشتهايد و در محضر علماء بزرگ نبودهايد.[4]
به همين دليل است كه قبول كردن حرفهايي
كه در ارتباط با مذهب و معنويت ميگوييد، براي امثال بنده آسان نيست. به چه دلايلي
موجه است كه حرفها و نظرات شما را در ارتباط با اسلام و قرآن، لااقل افرادي مثل
من، جدي بگيرند؟
اگر
خداوند بخواهد كاري كند، هر طور كه بخواهد و از هر طريقي كه بخواهد آنرا به انجام
ميرساند. چه چيزي ميتواند خدا و كار خدا را محدود كند. خداوند مجبور نيست كه
مطابق قراردادها و عادات مرسوم عمل كند. هيچ كس نميتواند براي او تعيين تكليف كند
يا دست او را ببندد. هيچ كس مجاز نيست او را مؤاخذه كند. البته همين بهتر است که
نظرات مرا درباره اسلام و مسائل ديني نپذيري چون در اين زمينه نظر خاصي هم ندارم.
يعني سواد اسلامي و مذهبي ندارم و نه فقط صاحب نظر نيستم بلکه داراي نظر هم نيستم.
اين چيزي است که درباره خودم ميدانم. اما بهتر است تو درهايي را در زندگي ات باز
کني. نه براي من، چون قصد ندارم هيچ وقت به زندگي تو يا افکار تو وارد شوم. اين را
براي امکانهاي ديگر زندگي ات ميگويم... گمان نكن كه نظر خداوند شبيه به نظر
انسان است يا اينكه او بر حسب روشهاي تفكر و تشخيص انسان، قضاوت ميكند...[5]
22. اما براي هر مقصودي راه معيني وجود دارد.
اگر با مدرسه و
دانشگاه رفتن، انسان خدا را مييافت و حقيقت را تجربه ميکرد پس تو و افرادي مانند
تو، كساني كه از اين راهي كه تو ميگويي رفتهاند، بايد نوريافته و متصل به خدا
باشند. اگر اينطور بود، كه مسائل بشر، خيلي پيش از اينها حل ميشد و الان زمين پر
از مردان حق و صالحان خداآسا بود ولي اينطور نيست پس مبناي نظر تو، اشتباه است و
مفروض تو مردود است. اين مثل آن است كه بگويي براي آنكه عشق را تجربه كني و عاشق
شوي بايد فلان كتابها را بخواني، لباس قرمز رنگ بپوشي، چند نفر هم شهادت دهند تا
بلكه تو به تجربة عشق نائل شوي. براي هر چيز مسيري طبيعي وجود دارد اما مگر تو اين
مسيرها را ميداني يا آنچه ميداني همة آن چيزيست كه در علم الهي وجود دارد.
23. آيا شما حاضر به مناظره با آقاي... هستيد؟
حقيقت
هست و زنده و فعال است و نشانههاي خود را دارد و خود، گوياي خود است. مناظره
درباره حقيقت به چه كاري ميآيد؟ آيا ميشود دربارة بود و نبود خورشيد مناظره كرد؟
من ميگويم خورشيد هست، نور هست، روشنايي هست، اين چه احتياجي به بحث كردن دارد؟
بحث كردن دربارة واضحات و بديهيات و مناظره دربارة بود و نبود خورشيد، مناظره نيست...[6]
اين از مناظره درباره خدا و حقانيتهاي مرتبط با او.[7] اما درباره مسائل مذهبي و اسلامي، ايشان که تو
ميگويي نمي تواند با من مناظره کند چون اطلاع ايشان درباره مسائل شرعي بسيار
بيشتر از من است. ايشان يکي از مراجع بزرگ حل مسائل اسلامي و شيعه هستند و بنابراين
بايد در اين زمينه به من درس بدهند و مسائل مرا جواب دهند. من که در اين زمينهها
ادعايي ندارم که بخواهم مناظره کنم. بله درباره برخي از نظريات بنيادي، درباره
برخي از مسائل علوم باطني چيزهايي هست که اگر زماني نيازي به مناظره باشد با افراد
مربوطه، اين کار انجام ميشود اما در زمينه مذهب و اسلام و شيعه، من حتي در حد يک
طلبه هم نيستم.
ـ...
24. بهتر بگويم از کجا بدانيم که چيزهايي که دربارة شما ميگويند يا از شما
نقل قول ميکنند درست است؟
ميزان
قرآن است. اگر آنها هماهنگ با قرآن بود و با کلام خدا همخواني داشت، قابل اعتماد
است و غير از اين نبايد به آن اعتماد کنيد. و اگر چهار تن از دوستان و همراهان
شناخته شدهام موضوع را تأييد کردند ميتوانيد آن را مربوط به من بدانيد.
25. در اسلام ارتباط با ارواح و حلول روح حرام است در حالي كه اين يكي از مواد
درسي شما است. به ما گفتند كه شما ارتباط گستردهاي با ارواح داريد و كارگزاران
روحي داريد! گفتند كه شما با ارواح انبياء و اولياء و ائمه (س) رابطة نزديك و روحي
داريد! اما تا جايي كه ما خواندهايم و اطلاع داريم در اسلام بحث ارتباط روحي هرگز
مطرح نبوده است و از آن به عنوان يكي از بدترين گناهان نام برده شده.
اينها
كه گفتي، شايد در اسلام حرام نباشد و البته نه از اركان تعليم ماست و نه تعليم
ماست.[8] از نظر ما ارتباط با
ارواح براي عموم مردم كاري باطل است مگر براي كسي كه بر ارواح اقتدار داشته و قدرت
فرمانروايي دارد. آنكه در ارتباط با ارواح به امكان زندة نام خدا مجهز است و
خداوند از اين طريق به او اقتدار و تصرف در عالم ارواح را بخشيده است و او را حفظ
كرده است. چنين كساني، خود از اولياء بزرگ الهياند و اما اجازه داشتن آنها هميشه
به معناي استفادة آنها نيست.
«همة
دانش و منجمله علوم باطني در آيات قرآن و اسماء خداوند نهفته است لكن آيات قرآن و
اسماءالله داراي قفلها و حجابهايي هستند و بر نامحرمان پوشيدهاند.»
26. چرا شما به اکثر شاگردانتان تاکيد کرده ايد که نبايد ارتباط خود را با شما
علني کنند و نبايد بگذارند که به عنوان شاگردان شما شناخته شوند؟
روزي
نيست که تهمتي به من نزنند و مرا به چيزي واهي متهم نکنند و داستان دروغي درباره
ام نبافند و اين کارها آنها را به رنج و سختي مياندازد… اين را به خاطر خودشان
گفته ام.
27. چرا به طور شفاف خود را معرفي نميكنيد تا حرفهاي شما بدون ابهامات جانبي
شنيده شود؟
وقتي
اشاره به خودم ميكنم ميگويند خودثنايي و خودپرستي، وقتي اشاره نميكنم ميگويند
سرّي و در پرده. وقتي كه حال و يافتههايم را ميگويم ميگويند اين كفرآميز است و
زماني كه نميگويم ميگويند چرا ابهامزايي ميكنيد و ما را به ترديد مياندازيد.
ولي اين براي تو چه اهميتي دارد كه من كي هستم چون تو با من بيگانهاي. آيا براي
تو مهم است كه معلم رياضي كيست يا اينكه درسهاي رياضياش درست و عالي است؟
چيزهايي كه گفتهام از رياضيات هم درستتر و دقيقترند اما اگر خودم مطرح شوم اين
مانع آموختن آنچه گفتهام ميشود پس ترجيح دادهام كه خود را معرفي نكنم.[9] انسان دانا از معروفيت
بيزار است و آن را محبوس و مدفون شدن تلقي ميكند.
28. اگر شما به دنبال مريدسازي نيستيد چرا دهها سخنران و مدرس آموزش دادهايد
تا افكار شما را در همه كشورها منتشر كنند. چه دليلي دارد كه دربارة شما گزارشهاي
مستند مينويسند و فيلمهاي مستند ميسازند و شاگردان شما سعي ميكنند به امكانات
وسيع رسانهاي و اينترنتي و شبكههاي ماهوارهاي دست پيدا كنند؟ راستي بودجة
هنگفت اين كارها از كجا آمده؟
تا
اين لحظه به کسي نگفته ام که برود افکار مرا منتشر کند...
آموزش
تعدادي از سخنرانان و مدرسين هم نتيجه طبيعي درسها و جلسات بوده است... اما تأسيس
چند شبکة ماهوارهاي آنقدر کار بزرگي نيست که احتياج به حکم مأموريت داشته باشد.
هر وقت ضرورت اين کار وجود داشته باشد، اجراي آن به سادگي امکانپذير است و نيازي
به تشريفات خاص ندارد. در سه روز هم ميشود تعداد زيادي شبكه راه انداخت اما اگر
تصميمي به اجراي آن بود، تا به حال انجام ميشد. اين روزها هر كسي با كمي تلاش ميتواند
يك شبكه ماهواره اي، و با تلاش بيشتر، چند شبكه راه اندازي كند.
ـ...
29. در سطح تهران و شهرستانها آگهيهاي آموزشي! فراواني پخش شده است كه مرتبط
با شماست. يك نمونهاش الان دست من است: «هنر كنترل ذهن و روشهاي برنامهريزي
مغز، فنون انتقال انرژي و شفابخشي، هنر رؤيابيني و هنر تفكر متعالي كه مشتمل بر 36
روش تفكري است». آيا همه اينها را خود شما تدريس ميكنيد؟ محل استناد قرآني و
اسلامي اينها دقيقاً كجاست؟ در اسلام ما يك تفكر ديني بيشتر نداريم و اگر اين
تفكر را كنار گذاشتيم مابقي انحراف و گمراهي است. در هيچ كجاي قرآن مطلبي درباره
تفكر خلاق و سي و شش سبك تفكري و اين مسائل وجود ندارد. اينها زاييده معنويت
آمريكايي است كه خودش اصولاً از معنويت خالي است.
...
به دانستههايت بيش از حد اعتماد نكن و به ندانستههايت بيش از حد بياعتماد نباش.
نديده، قضاوت نكن. ناشنيده رأي نده. خودبيني تو آنقدر قدرتمند است كه قرآن و
اسلامِ تو را هم اسير خود كرده. خودبيني تو با رنگي از مقدسات، خود را محكمتر
كرده و با سوءاستفاده از اسم خدا حيات خود را تضمين كرده است. افكار تو عين واقعيت
نيست و چه بسا درستترين افكار ظاهري تو، غيرواقع باشند.
قبل
از هر كاري بهتر است حفرهاي را در ديوار خودبينيات ايجاد كني، تا بتواني از طريق
آن به جهان واقعي نظر بيندازي. اين براي تو ميتواند شروع يك زندگي دوباره و حقيقي
باشد.
30. شما مدعي هستيد كه از عالم غيب اطلاع داريد و همه چيز را ميدانيد و به هر
كاري قدرت داريد. شما ادعا كردهايد كه ميتوانيد هر معجزهاي را بكنيد و در زمين
و آسمان قدرت تصرف داريد. نعوذ بالله بگوييد در جاي خدا نشستهايد چون قدرت مطلق
مخصوص پروردگار است. اين ادعاي شما كفرآميز است.
تاكنون كجا از من شنيدهاي يا
ديدهاي كه چنين ادعايي كرده باشم؟ سالهاست که اين حرفهاي موهوم را در سخنراني
ها، در جلسات کوچکتر، در جلسات خصوصي، در بيانيهها و به طرق ديگر تکذيب کرده ام.
بيش از اين چکار ميتوانم بکنم؟ خودم را تخريب کنم؟ اين کار را هم بارها کرده ام.
خودم را در موضع تهمت و اتهام قرار دهم؟ اين کار را هم کرده ام. اگر تو راه حلي
داري بگو. اگر حق باشد، انجام ميدهم و سپاسگزار ميشوم. من از بت شکني لذت مي برم
و به اين کار شديداً علاقمندم. اگر قرار است خودم بت شوم دوست دارم خودم زودتر از
همه آن را خرد کنم. در يک سخنراني بزرگ ميخواستم لباسم را در بياورم، گفتند اگر
اينکار را بکني نتيجه عکس ميدهد، ديدم درست ميگويند... چنين ادعايي براي بشر،
اساساً باطل است و من هم هرگز چنين چيزي يا مشابه آنرا نگفتهام. تو هوس و هيجانت
را مبناي قضاوت گذاشتهاي. [10][11]
31. احتمالاً خودتان زياد شنيدهايد كه دربارة شما چه حرفهايي ميزنند.
بالاخص شاگردان و نزديكان شما. بيشتر چيزهايي كه به شما نسبت ميدهند شركآميز
است. القابي مثل مسيح، روح خدا، خليفهالله، پيامبر گناهکاران و غير مذهبيان، ناجي
بي دين ها،... كلمات مسئله داري است... چاره کار در اين نيست که شما در يک جلسه
لخت بشويد يا خود را به ديوانگي بزنيد. شما کارهاي ديگري هم ميتوانيد بکنيد. ميتوانيد
کتاب بنويسيد يا بياييد در تلويزيون حرف بزنيد. شما حتماً ميتوانستيد جلوي اين
همه حرفهايي را که درباره تان هست بگيريد. چرا ميگويند شما ميتوانيد زلزله
بسازيد. حتماً اين دليل دارد. چرا درباره من نمي گويند. و اينكه شما معجزه ميكنيد
و شفادهنده و مستجابالدعوه هستيد، كلمههاي پر مسئلهاي است كه به هيچ عنوان با
اعتقادات جامعة امروز ما و شرع و عقلانيت تناسب ندارد. چرا شما خودتان جلوي اين
حرفها را نميگيريد؟
از
كجا ميداني جلوي آن را نگرفتهام؟ شرح اين انکارها و ممانعت ها بيش از يک کتاب
است. ولي تو چرا فقط نقل قولهاي يک طرف را ميگويي. بعضيها هم مرا آمريکايي و
غربي و صحيونيست ميدانند. بعضيها فحش ميدهند، حتي به خدا و قرآني هم که به آن
اعتقاد دارم فحش ميدهند. ميگويند شياد، دروغگو، ديوانه، کلاهبردار، کافر و ملحد.
بخشي از تلاشهاي اين چندساله جلوگيري از آن حرفهاي تقدس آميز و بزرگ است اما من
تا بحال جلوي حرفهاي منفي را نگرفته ام. بارها هم به آن دامن زده ام. تا همين
اواخر مکانيزمي وجود داشت که با توافق خودم بر ضد خودم تبليغ ميکرد، توهين ميکرد،
تهمت ميزد ولي يکي دو سال پيش وقتي که متوجه شديم شما و دوستان و همفکران شما در
اين موضوع فعال شده ايد و عزم خود را جزم کرده ايد تا مرا در سطح جامعه تخريب و به
قول آن دوستت نابود و بي اعتبار کنيد، آن مکانيزم همان موقع و براي هميشه از بين
رفت. شما هم که از امکانات رسانهاي و دسترسي به آقايان چيزي کم نداريد. شمشير و
خنجر و نيزه و کمان هم که داريد. ما هم که دستمان خالي است و حتي يک سپر کاغذي هم
براي دفاع از خود نداريم. ديگر چکار بايد بکنم. من اينها را به وجود نياوردهام و
تصديق نكردهام اما سالهاست كه جلوي آن را گرفتهام. اگر هم زماني لازم شود چه
بسا خود را در محكوميتي ظاهري قرار دهم، خود را محكوم كنم و بر عليه افكار افراطي
خوب و بد پيرامون خود، به جانب خودم دست به شمشير شوم.
....
32. چه فرقي ميكند اگر هم شما نگفتهايد، همة مريدان و شاگردانتان سالهاست
چنين حرفهايي ميزنند.
اگر
هم عدهاي از آنها اينها را گفته باشند، اين چه قضاوتي است كه تو گفتة ديگران را
به من نسبت ميدهي. آنها خودشان مسئول نظراتشان هستند. آنچه من بايد در اينباره
ميگفتم، گفتهام و آن اينكه ادعاي وحدانيت يا ادعاي علم و توانايي مطلق، براي
بشر، ادعايي باطل است و هيچ انساني به غيب احاطه ندارد و از همة قدرت خداوند
برخوردار نيست و اينکه در اين زمان هر کسي که مدعي نبوت يا امامت بوده است به خطا
رفته است. و من تنها تسليم و خدمتگزار خداوند هستم نه بيش از اين.
33. تناقضهايي وجود دارد. به عنوان مثال شما ميگوييد كه با فرقهگرايي مخالف
هستيد اما بعضي از رهبران فرقههاي مختلف با شما روابط نزديك دارند و از شما خط ميگيرند.
شما از سياستمداران، به طور كلي انتقاد ميكنيد اما با بعضي از رهبران بزرگ سياسي
ارتباط خصوصي داريد و به آنها مشورت ميدهيد. حتي در جلسات علني شما تعداد زيادي
از اعضاء خانوادههاي مقامات حكومتي حضور دارند.
اعضاء
خانوادة سياستمداران و هر قشر ديگري ميتوانند مثل همة مردم زندگي كنند و كسي نميتواند
اين امكان و آزادي را از آنان سلب كند. و بعد اينكه ما از رد فرقهگرايي و سياستبازي
و بازيهاي سياسي گفتيم نه اينكه هر كسي مبتلا به فرقه و سياستي شده بود خودش
مردود است. انسانها، كارهايي نيستند كه انجام ميدهند. انسان، انسان است و عمل او
عمل او. سل بيماري ناخوشايندي است اما هر كسي كه سل داشت، موجود ناخوشايندي نيست و
نميتوان او را رد كرد. تناقض در فكر تو است نه در واقعيتي كه تو دربارهاش فكر
كردهاي.
34. فكر نميكنم اينطوري باشد. اگر مايل هستيد من ميتوانم نمونههاي زيادي از
اين تناقض را برايتان فهرست كنم. شما مسئله مخالفت با مريدسازي را مطرح ميكنيد
اما عملاً دهها هزار مريد و فدايي بدور خود جمع كردهايد. اطرافيان شما از هفتاد و
دو ملت هستند. حزباللهي، دانشگاهي، غربزده، لامذهب و مذهبي و اين خودش حكايت از
رفتار متناقض شما دارد. شما بر خلاف حرفهاي دو آتشهاي كه دربارة دين ميگوييد
كمترين ويژگيهاي ظاهري افراد مذهبي، حتي ريش هم نداريد. با وجود تأكيد به ساده
برخورد كردن براي ديدن شما بايد از هفتخوان رستم گذشت. ديدن رييس سازمان ملل هم
از ديدن شما آسانتر است. اين همه پيچيدگي و رمزيكاري براي چه چيزي است؟ از يك طرف
ميگوييد آدم معمولي هستيد و از يك طرف ديگر ميگوييد اگر مجبور شويم خاورميانه را
يك ساعته با زلزله شخم ميزنيم، فلان كشور را زير آب ميبريم، مردگان را زنده ميكنيم
و لابد آسمان را هم به زمين ميآوريد. كدام آدم معمولي چنين حرفي ميزند؟ اينها
همه تناقض است.
شما
كه قرآن را ميزان قرار ميدهيد و در همان حال مباحث درسي دربارة ارواح و اسرار ميگذاريد
اسم اصلي اين كارها چيست؟ اگر پيشبيني آينده و زلزله ساختن و شفا و جادوگري با
قرآن و اسلام همخواني داشت پيامبر اسلام (ص) و اهل بيت (ع) بيشتر از هر كسي به آن
عمل ميكردند. اگر حرفهاي شما از قلب قرآن بيرون آمده چرا اين همه بزرگان و
مجتهدين و آيات عظام و مراجع تقليد حرف مشابه شما نزدهاند؟ آيا همة آنها در خواب
غفلت بودهاند و فقط شما يك نفر بيدار هستيد؟ اگر شما اينقدر قدرت داريد و به قول
خودتان خدا همهجوره با شماست پس چرا جلوي ظلمهاي اسرائيل و آمريكا را نميگيريد؟
اصلاً آيا شما معني عدالت را ميدانيد؟ مرجع تقليدتان كيست؟
چشم
تو آلوده به نفاق است و فكر تو متفرق است. يكي نيستي پس نميتواني يكي را ببيني.
تو به دنبال آن هستي تا تصورات دوگانهات را در بيرون از خودت پيدا كني به همين
دليل تفاوتها را تناقض ميبيني.روش سؤال پرسيدن و خبر دادن تو مثل دادگاههاي
تفتيش عقايد است. دو جمله را ميگويي اما پنج جمله قبل و بعد از آن را نميگويي.
نقل قول ميكني اما سمت و سوي آن را عوض ميكني. كليت و اصل موضوع را نميگويي اما
جزئيات را با تغييرات اندكي به عنوان اصل موضوع مطرح ميكني. واقعيتها را با
ابهامات و حدسيات و خيالات آميخته ميكني و آن را به عنوان يك واقعيت مسلم و جدي
طرح ميكني. سؤال ميپرسي اما جواب را نميخواهي، تأييد بدبيني و كجبينيات را ميخواهي. قبل از اينكه به قضاوت بنشيني رأي ميدهي. روش
قضاوت تو مثل سنگ در تاريکي انداختن است و وقتي سنگهايت تمام ميشود شروع به توهين
و فحاشي ميکني.[12]براي
ماهي گرفتن از تور پاره استفاده ميکني، بنابراين واقعيتها در تور انديشه هايت
نمي افتد. آينهاي که براي ديدن حقيقت از آن استفاده ميکني آنقدر کدر و ناهموار و
ناهنجار است، که کوه را چاه نشان ميدهد و چاه را کوه، رودخانه را به صورت مار
افعي بزرگ به رويت ات ميرساند و مار را مانند ريسماني به تو نشان ميدهد که ميتواني
از چاه بيرون بيايي. اين مار ريسمان نما نفرت تو است. تو پر از کينه و نفرتي، و
فقط به دنبال اين هستي که قالبي براي بروز آن پيدا کني. امروز من بودم اما فردا
چيز ديگري را پيدا ميکني و پس فردا چيز ديگر. نفرت زدگي، تاريکي است و راه به
خداوند بخشنده و مهربان که شروع قرآن و سورههاي قرآن است، و ابتداي کلام خداست
ندارد. حتي اگر خدا هم خود را به چنين جماعتي نشان دهد آنها خدا را محكوم ميكنند
و انكار ميكنند و براي از ميان بردناش نقشه ميكشند چه برسد به بنده و خدمتگزار
خدا.
اينها همه
تناقضها و دوگانگيهاي دروني خود تو است که آن را در آينه وجود ديگري ميبيني.
چشم تو از نور محروم است و در تاريکي ميبيند. در تاريکي، چه بسا درخت انجير مانند
ديو به نظر آيد و درخت زيتون شبحي در کمين شمرده شود. وقتي چشم انسان از نور تهي
شود و انسان در تاريکي روح خود به جهان نگاه کند او واقعيتها را همانند سايه ها،
زندگان را بسان مردگان و مردگان را چنان ميبيند که انگار زنده شده اند.
گفت و شنودي با ايليا «ميم» رام الله (پياده
شده از فيلم)
[2]ای
دوستان من از آنانی نترسید که قادرند فقط جسمتان را بکشند چون نمی توانند به
روحتان آسیبی برسانند. اما به شما خواهم گفت
از که بترسید . از خدایی بترسید که هم قدرت دارد بکشد و هم به جهنم بیندازد
و بلی از او باید ترسید . از تعالیم حضرت عیسی مسیح(ع)
[3]نظريه پيوند تمدن ها
(ازدواج تمدن ها) يكي از دكترين هاي مطرح شده توسط ايليا «ميم» ميباشد. اين نظريه
اولين بار در يك سخنراني عمومي مطرح شد.
[4]پسرك تا كنون بسياري چيزها آموخته بود اما نه از
مدرسه، نه از اندك اطرافيانش و نه حتي از پدر و مادرش. او "ميديد"،
"ميشنيد" و مهمتر از همه اينكه اين ديدهها و شنيدهها را درك ميكرد
و "ميفهميد". ساعتها نشستن در كنار رودخانه، گوش سپردن به آواي
كوهستان، خيره شدن به آسمان و ابرها، براي او از هر تفريحي لذت بخشتر بود. اكنون
پدر و مادرش ميخواستند او را به مدرسه بفرستند.... نخستين چيزي كه فرا گرفت،
كشيدن خطي صاف بود. اين خط صاف "يك" بود. نخستين تعليم، "يك"
بود، همانطور كه آخرين نيز. گويي اين يك را قبلاً نيز ديده بود... پس او نوشتن اين
"يك" آشنا را آغاز كرد و آن را ادامه داد. ديگران به يادگيري ساير آموزشها
پرداختند و (به ظاهر) پيشرفت كردند اما او همچنان (به ظاهر) فقط به آموختن يك ميپرداخت
و آن را ادامه ميداد. آموزگارش پرسيد: چيزهاي ديگري هم براي آموختن هست. نميخواهي
آنها را بياموزي؟ نوشتن يك را به پايان نرساندهاي؟ او پاسخي نداد و كماكان به
نوشتن ادامه داد. يك هفته، يك ماه و ... گذشت. اميد پدر و مادرش براي اينكه او
چيزي بياموزد، از بين رفته بود چون او فقط "يك" را ميديد،
"يك" را ميشنيد و "يك" را نقش ميزد. از مدرسه بيرونش
راندند چرا كه گمان كردند او نميخواهد يا نميتواند چيزي بياموزد. اما پسرك
در خانه هم همان تمرين را دنبال ميكرد و در برابر همه پرسشها، يك پاسخ داشت:
هنوز "يك" را نفهميدهام. و دير زماني گذشت... روزي او به مدرسه پيشينش
بازگشت و آموزگارش را ديد. به او گفت: "يك" را فهميدم. آموزگارش با
تمسخر گفت بنويس. او گچ را از آموزگار گرفت و روي ديوار، "يك" را نقش
زد. و ديوار، دو نيمه شد… (منبع
ثانويه: نشريه هنرهاي زيستن)
[5]از كسي ايراد نگيريد تا
از شما نيز ايراد نگيرند. زيرا هر طور كه با ديگران رفتار كنيد، همانگونه با شما
رفتار خواهند كرد. چرا پر كاه را در چشم برادرت ميبيني، اما تير چوب را در چشم
خود نميبيني؟ چگونه جرأت ميكني بگويي: اجازه بده پر كاه را از چشمت در آورم، در
حالي كه خودت چوبي در چشم داري؟ اي متظاهر، نخست چوب را از چشم خود درآور تا بهتر
بتواني پر كاه را در چشم برادرت ببيني. حضرت عیسی (ع)
[7]در بحار الأنوار آمده :
مـردى بـه امام حسين عليه السلام گفت: بنشين تـا بـا يكديگر دربارهدين مناظره
كنيم. حضرت فرمود : اى مرد ، من به دين خود آگاهم و راه راست برايممعلوم و روشن
است . اگر تو نسبت به دينت آگاهى ندارى برو و آن را تحصيل كن ، مرا چهبه بحث و
مجادله ؟ همانا شيطان آدمى را وسوسه مى كند و در گوش او مى خواند و مىگويد :
درباره دين با مردم مناظره كن تا فكر نكنند كه تو آدم ناتوان و نادانى هستى .
[9]آنچه
نميدانى مگوى، حتى تمام آنچه را هم كه ميدانى مگوى، زيرا خداوند بر كليه اعضاى
بدن تو فرايضى واجب كرده است، كه روز قيامت به وسيله آنها بر ضد تو حجت ميآورد. علي (ع)
[11]: تـندى را كـنار بـگذار و در دليل بينديش و از ياوه گويى خودرا
نگه دار ، تا از لغزش در امان مانى . امام على عليه السلام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر