پائولو
کوئیلو؛ نابغه ادبیات معنوی متهم به ترویج اباحه گری
گذشته
پائولو کوئیلو در سال 1947 در ریو دو ژانیرو، برزیل متولد شد. زمانی که در هفت سالگی، بهمدرسهیعیسویهای سن ایگناسیو
در ریودوژانیرو می رفت تعلیمات سخت و خشک مذهبی، تاثیر بدی بر او گذاشت. البته
این تجربه سخت، محصول مثبتی هم برای او داشت. او در راهروهای خشک مدرسهی مذهبی،
به آرزوی زندگیاش پی برد: نویسندگی. از آن پس رویای تبدیل به یک نویسنده بزرگ پائولو را رها نکرد؛
رویایی که همواره با مخالفت خانواده وی مواجه بود. [1]
خود او بعدها
در این باره می گوید: "فكر نوشتن از دوران نوجواني در
ذهنم به وجود آمد. اول كه خيلي تنها بودم، فكر مي كردم بهترين راه من براي ارتباط
با دنيا، شعر است. اما با گذشت زمان، از آن انزواي طبيعي دوران نوجواني خارج شدم و
جواني پر شرّ و شوري را پشت سر گذاشتم. با اين وجود، كلمات هنوز بهترين راه من
براي درك دنيا و خودم بودند. با همه اين ها، تنها در سال 1986، بعد از زيارت جاده
سانتياگو، جرأت كردم به نوشتن بپردازم.»
والدین پائولو اما برایآیندهی پسرشان
نقشههای دیگری داشتند. آنها میخواستند پسرشان مهندسشود، پس همه تلاش خود را
بکار بستند تا شوق نویسندگی را در او از بین ببرند. با اینحال، فشار آنها و آشنایی
پائولو با یکی از کتب هنری میلر (رأس
السرطان)، روح طغیان را در او برانگیخت و باعث روی آوردن وی به شکستن قواعد
خانوادگی شد. درونگرایی و
سرپیچی کوئیلو از سنتها باعث شد که پدرش رفتار او را
ناشی از بحران روانی بداند و همین موجب شد که پائولوی جوان تا 20 سالگی دو بار
در بیمارستان روانی بستری شد و بارها در معرض الکتروشوک قرار گرفت، اما هر
بار از آنجا فرار کرد. [2]
[3] بعدها کوئیلو به خاطر آرزوهای پدرو مادرش، در مدرسه حقوق ثبت نام کرد و سعی
کرد رویای خود را برای نویسنده شدن رها کند، اما قوت و تسلط این رویا بر او باعث
شد که یک سال بعد، مدرسه را ترک کند. او سپس در هیئت یک هیپی سفرهایی را به دور
دنیا آغاز کرد؛ از جنوب امریکا تا شمال
آفریقا، و از مکزیک تا اروپا. در سال 1960
به مواد روانگردان روی آورد و وقتی به برزیل بازگشت به عنوان یک ترانه سرا شروع به
کار کرد.[4]
در سال 1974،
کوئلیو به جرم فعالیت های
"خرابکارانه" توسط دولت نظامی و دیکتاتوری حاکم بر برزیل دستگیر شد؛ دولتی
که حدود ده سالی بود قدرت را به دست گرفته بود و اشعار کوئیلو را به عنوان جناح چپ
برای خود تهدید آمیز تلقی میکرد.[5] کوئلیو همچنین به عنوان
بازیگر، روزنامه نگار، و کارگردان تئاتر قبل از ترغیب شدن به فعالیت
نویسندگی کار کرده است. [4]
همکاری پائولو با یک گروه تئاتر و
رویکرد طبقه متوسط و راحت طلب آن زمان نسبت به مقوله تئاتر (بعنوان سرچشمه ای برای
فساد اخلاق)، باعث شد که والدینش وی را برای بار سوم در بیمارستان روانی بستری
کنند. پائولو، سرگشتهتر و آشفتهتر از قبل، از بیمارستانمرخصشد و عمیقاً در
دنیای درونیخود فرو رفت. خانوادهی ناامیدش، نظر روانپزشک دیگری را
خواستنداما او گفتکه پائولو دیوانه نیست و نباید دربیمارستان روانی بماند.
همین تجربه پائولو کوئلیو، سی سال
دستمایه نوشتن کتابی بنام "ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد" شد. او در
اینباره میگوید : وقتی این کتاب در سال 1998 در برزیل منتشر شد، تا ماهسپتامبر،
بیش از 1200 نامهی الکترونیکی
و پستیدریافت کردم که حاوی تجربههای مشابهی از جانب خوانندگان کتاب بود.
در اکتبر، بعضی از مسایل مورد بحث در این کتاب (از جمله افسردگی، حملاتهراس
و خودکشی) در کنفرانسی ملی مورد بحث قرار گرفت و باعث شد که در ژانویهی سال
بعد، به همت سناتور ادواردو سوپلیسی، و با قرائت بخشهایی از کتاب در کنگره قانونیبهتصویببرسد
که ده سال تمام، درکنگره معلق مانده بود: ممنوعیت پذیرش بیرویهی بیماران
روانی در بیمارستانها.
پائولو پس از این دوران (سومین
بستری)، دوباره به تحصیل روی آورد و بهنظر میرسید میخواهد راهی را ادامه
دهد که والدینش برایش در نظر گرفتهاند. اما خیلی زود، دانشگاه را رها کرد و
دوباره به ئتاتر روی آورد. گویی آن رویای بزرگ اولیه هر بار که پائولو از مسیر
خارج میشد مجدداً او را به راه تحقق خودش- یعنی تبدیل به یک نویسنده بزرگ- باز می
گرداند.
در دههی1960با گسترش جنبش هیپی
گری در سراسر جهان و با وجود سرکوب شدید آن توسط رژیم نظامی برزیل، پائولو نیز
به جنبش هیپی گری پیوست. اما شوق نوشتن، او را به انتشار نشریهای واداشت که تنها
دو شماره از آن منتشر شد. در همین هنگام، رائول سیشاس (آهنگساز)، از پائولو
دعوتکرد تا شعر ترانههای او را بنویسد. اولین صفحهی موسیقی آنها با موفقیت
چشمگیری روبهرو شد و 500000 نسخه از آن به فروش رفت. این همکاریتا سال1976
(زمان مرگرائول) ادامه یافت. پائولو بیش از شصت ترانه نوشت و با هم توانستند صحنهیموسیقی راک برزیلرا
تکان بدهند.
در 1973، پائولو و رائول عضو
انجمن دگراندیشی شدند که بر علیه ایدئولوژی سرمایهداری تاسیس شده بود. انها
به دفاع از حقوق فردی هر شخص پرداختند و حتی برایمدتی، بهجادوی سیاه روی
آوردند. پائولو تجربهی این دوران را در کتاب والکیریها رویکاغذ آورده است.
پائولو کوئیلو در بیست و ششسالگی
به این نتیجهرسید که به اندازهیکافی«زندگی» کرده و دیگر میخواهد «طبیعی»
باشد، بنابراین شغلی در یک شرکت تولید موسیقی به نام پلیگرام پیدا کرد و
همانجا با زنی آشنا شد که بعداً با او
ازدواج کرد.
آن دو در سال1977 بهلندنرفتند.
پائولو ماشین تایپیخرید و شروع به نوشتن کرد اما موفقیت چندانی به دست نیاورد.
سال بعد به برزیل برگشت و مدیراجراییشرکت تولید موسیقی دیگری به نام سیبیسی
شد. اما این شغل فقط سه ماه طولکشید. همسرش از او جدا شد و از کارش هم اخراجش
کردند.[6] این فراز و نشیبها حاصل تغییراتی بود برای یافتن روزنه ای به سوی آن رویای
شخصی که دیر یا زود باید به ثمر می نشست.
تحقق رویای شخصی
در سال
1982 کوئلیو اولین
کتاب خود را بنام آرشیوهای جهنم منتشر کرد
که با شکست مواجه شد.[4] پس از تجربه اولین ازدواج ناموفق، پائولو با دوستیقدیمی
به نام کریستینا اویتیسیکا انس بیشتری گرفت که منجر به ازدواج آنها شد و تا
به امروز دوام آورده است. زمانی که با همسر دوم خود و برای ماه عسل به اروپا رفته
بودند از اردوگاه مرگ داخائو هم بازدید کردند.
در داخائو، حالت شهود و اشراقی به
پائولو دست داد که روزنه ای برای ورود به مسیر تحقق رویای شخصی اش باز کرد. طی این
شهود، پائولو مردی را دید. دو ماه بعد، در کافهای در آمستردام، با همان مرد
ملاقاتکرد و زمان درازی با هم صحبتکردند. این مرد که پائولو هرگز نامش را
نفهمید، به او گفت دوباره به مذهب خویش برگردد و اگر هم به جادو علاقهمند
است، به جادوی سفید روی بیاورد.
همچنین به پائولو توصیهکرد جادهی سانتیاگو (یک جادهی زیارتی دوران
قرون وسطی) را طی کند.
بر اساس این توصیه، کوئیلو در
سال 1986 بیش از500 مایل در جاده «سانتیاگو
د کامپوستلا» در شمال غربی اسپانیا راه رفت که نقطه عطفی در زندگی اش شد. [7]
[8] در راه، کوئیلو نوعی بیداری معنوی را تجربه کرد، که در اتوبيوگرافي خود
در کتاب "زیارت" آن را شرح داده است.
وی یک سال بعد از این سفر زیارتی، در 1987،
کتاب «خاطرات یک مغ»را نوشت. اینکتاب به تجربیات پائولو در طول این
سفر میپردازد و به اتفاقات خارقالعادهی زیادی اشاره میکند که در زندگیانسانهای
عادیرخ میدهد.
در 1988، پائو کوئیلوکتابکاملاً
متفاوتی نوشت؛ کیمیاگر. اینکتاب کاملاً نمادین بود و کلیهی مطالعات
یازده سالهی پائولو را دربارهی کیمیاگری، در قالب داستانی استعاری خلاصه
میکرد. این کتاب بعداً تبدیل به یکی از پرفروش ترین کتابهای جهان شد که تا کنون
به بیش از 70 زبان دنیا ترجمه شده و افزون بر 65 میلیون نسخه از آن در سراسر دنیا
به فروش رفته است. نام کتاب کیمیاگر در رکوردهای گینس نیز ثبت شد است. انتشار این
کتاب باعث شد که پائولو در 1996 نشان شوالیهی هنر و ادب را از دست فیلیپ دوسبلازی،
وزیر فرهنگ فرانسه دریافت کرد. دوسبلازی در مراسم اهداء این نشان گفت: «تو
کیمیاگر هزارانخوانندهای. کتابهای تو مفیدند، زیرا توانایی ما را برای رویا
دیدن، و شوق ما را برایجستو جو تحریک میکنند».
پائولو دست از تعقیب رویایش نکشید و بعداً
کتابهای بریدا (درباره عطایای انسانی)، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم ( درباره
بخش مادینه وجود )، و کوه پنجم را نوشت.
در 1997، کتاب مهمش بنام «راهنمای رزمآور
نور» را منتشر کرد. اینکتاب، مجموعهای از افکار فلسفی اوست که به کشف
رزمآور نور درونهر انسان کمک میکند.
در 1998، با کتاب «ورونیکا تصمیممیگیرد
بمیرد»، بهسبک روایی داستانسرایی بازگشت و مورد استقبال منتقدان ادبی قرار
گرفت.
در 1999، نشریهی ادبی لیر، پائولو کوئلیو
را دومین نویسندهی پرفروش جهان در سال1998 اعلام کرد. در همان
سال جایزهی معتبر کریستال را از انجمن جهانی اقتصاد دریافت کرد و داوران اعلام
کردند: «پائولو کوئلیو، با استفاده از کلام، پیوندی میان فرهنگهای متفاوت برقرار
کرده، که او را سزاوار این جایزه میسازد. در همین سال، دولت فرانسه نیز،
نشان لژیون دونور را به او اهدا کرد.
در سپتامبر 2000، رمان «شیطان
و دوشیزهپریم»، همزمان در ایتالیا، پرتغال، برزیل و ایرانمنتشر شد.در
همان زمان، پائولو اعلام کرد که از سال1996، به همراه همسرش، موسسهی پائولو
کوئلیو را به منظور حمایت از کودکان بیسرپرست و سالمندان بیخانمان برزیلی،
تاسیس کرده است.
کتاب «شیطانو دوشیزهپریم»
در سال 2001 در بسیاری از کشورهای جهان منتشر شد و در سی کشور در صدر کتابهای
پرفروش قرار گرفت.
در سال2001، پائولو، جایزهیبامبی،
یکی از معتبرترین و قدیمیترین جوایز ادبی آلمان را دریافت کرد. از نظر
هیات داوران، ایمانپائولو به این که
سرنوشت و سرانجام هر انسان، این است که سرانجام در این دنیای تاریک، به
یک رزمآور نور تبدیل شود، پیامی بسیار عمیق و انسانی است.
در سپتامبر 2002، پائولو به روسیه سفر کرد
و به شدت مورد استقبال قرار گرفت. پنج کتاب او، همزمان در فهرست کتابهای پرفروش
قرار داشت. در مدت دو هفته، بیش از 250000 نسخه از کتابهای
او در روسیه به فروش رفت. مدیر کتابفروشی ام.د.کا اعلام کرد: «ما هرگز این
همه آدم را ندیده بودیم که برای امضا گرفتن از یک نویسنده، جمع شده باشند.
ما قبلاً مراسم امضای کتاب برای آقای بوریسیلتسین و آقایگورپاچف و حتی
آقای پوتین برگزار کرده بودیم، اما با این همه استقبال مواجه نشده بود.
باورنکردنی است».
در اکتبر 2002، پائولو جایزهی هنر پلانتاری
را از باشگاه بوداپست در فرانکفورت دریافت کرد و بیل کلینتون، پیام تبریکی برای
او فرستاد.
روز چهارشنبه 15 اکتبر 2008،
پائولو کوئلیو دیپلم رکورد جهانی گینس را به عنوان نویسنده ی زنده ای که یک اثر او
به بیشترین تعداد زبان ها منتشر شده، دریافت کرد. در مجموع کوئیلو بیش از 100 میلیون جلد کتاب در بیش از 150 کشور
در سراسر جهان فروخته است و آثار او به 71 زبان ترجمه شده است. [7] [8]
در مجموع، کوئیلو
تا کنون 30 عنوان کتاب منتشر کرده است که سه تا از آنها (زیارت، ندیمه های اودین و
"الف") مربوط به شرح حال خود او هستند. از شاخص ترین کتب او علاوه بر
کیمیاگر و کوه پنجم می توان به زهیر و الف اشاره نمود.
البته پدیدهی«پائولو کوئلیو» بههمین
جا ختمنمیشود. وی همواره مورد توجه مطبوعات است و از مصاحبه دریغ ندارد.
همچنین، بهطور هفتگی، ستونهایی در روزنامههای سراسر جهان مینویسد که بخشیاز
این ستونها، در کتاب مکتوب گرد آمدهاند.
پائولو کوئلیو که کتاب هایش از پرفروش ترین کتاب های بیست سال گذشته در تمام
جهان بوده است، از پدیده های پایان قرن بیستم به شمار میرود و از پرخواننده ترین
، و تاثیرگذارترین نویسندگان امروز محسوب می شود. بعضی منتقدان معتقدند و
محصولات او هم نشان می دهد او یکی از نوابغ ادبیات معنوی در دوران معاصر است.
سفر به ایران
در ماه مه2000 مصادف با دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی، پائولو کوئیلو به ایران
سفر کرد. او اولین نویسندهی غیرمسلمانی بود که پس از انقلاب 57، به ایران سفر
میکرد. او از سوی مرکز بینالمللی گفتگوی تمدنها، وزارت فرهنگ و ارشاد وقت،
و ناشر ایرانیاش (نشر کاروان) دعوت شده بود. پائولو با انتشارات کاروان قرار
داد همکاری بست و با توجه به اینکه ایران معاهدهی بینالمللی کپیرایت را
امضا نکرده است، او اولین نویسندهای بود که رسماً از ایران حقالتالیف دریافت
میکرد. پائولو هرگز تصورش را نمیکرد که در ایران، با چنین استقبال گرمی روبهرو
شود. فرهنگ ایرانکاملاً با فرهنگ غرب متفاوت بود اما هزاران خوانندهی ایرانی
در کنفرانسها و مراسم امضای کتاب وی در دو شهر تهران و شیراز شرکت کردند.
تهاجمات مرسوم
افراطیون مذهبی
از فعالیتهای
انسان دوستانه کوئیلو می توان به عضویت در هیئت مدیره مرکز صلح شیمون پرز، مشاوره
ویژه یونسکو برای "گفتگوی بین فرهنگی و همگرایی معنوی"، عضویت در هیئت
مدیره بنیاد شواب برای کارآفرینی اجتماعی، عضویت آکادمی ادبیات برزیل، عضویت در
شورای مشاوره بین المللی – مذاکرات مقدماتی بین المللی هاروارد، و عضو هیئت مدیره،
مرکز آزادی رسانه ای دوحه اشاره کرد. همچنین کوئیلو در سپتامبر 2007، بعنوان پیام
آور صلح سازمان ملل متحد نامیده شد. [10]
علی رغم سوابق
و آثار قابل توجه او، سایتهای حکومتی ایران اتهامات متعددی را متوجه پائولو کوئیلو
می کنند. آنها با نادیده گرفتن پیامهای تحول آفرین و انسان ساز موجود در اکثر آثار
وی، قصد دارند از طریق پیش کشیدن بعضی از اتفاقات مرتبط با زندگی شخصی کوئیلو (که
خودش داوطلبانه از آنها پرده برداشته) و یا بواسطه بعضی از فعالیتهای بشر دوستانه
وی و همکاریهایش با مراکز مختلف، چهره ای شیطانی، سیاه و منحرف از او ترسیم کنند.
در این راستا
پائولو کوئیلو از زوایای مختلفی مورد تهاجم قرار می گیرد[11] مثلاً سوابق
او در استفاده از مواد روانگردان، اشاراتش به روابط جنسی در خلال نوشته
ها، ترویج جادوگری، الهام گرفتن از سایر منابع عرفانی مثل مثنوی، اشاعه سکولاریسم و
در رأس آنها وابستگی به صحیونیسم و شیطان پرستی! از آن جمله هستند[12] و [13].
هر یک از این اتهامات و چالش ها از
زوایای خاص خود قابل دفاع و پاسخگویی هستند اما نکته کلی تر این است که مهاجمان نسبت به کوئیلو این واقعیت را نادیده می گیرند که او خودش را الگو یا مقتدای کسی
معرفی نکرده و دیگران را ترغیب نمی کند تجربیات وی را تکرار کنند. حتی در بسیاری
از مصاحبه ها و بیانات خود به تبعات ناشی از مشی نادرست در زندگی اش (مثل استفاده
از مواد روانگردان) اشاره کرده و دیگران را از تکرار آن بر حذر می دارد. او
نویسنده ای است که از تمام زوایا می کوشد تا بشری را که در ناامیدی، شهوت و
سرگشتگی گرفتار شده به شیوه ای هماهنگ و با زبان دنیای سرگشتگی ها راهنمایی کند و
از منجلابی که در آن گرفتار شده بیرون بکشد. در واقع هنر کوئیلو در همذات گری و
ترسیم یک دنیای واقعی؛ دنیایی با همه اشکالات و نقاط سیاهش، از نقاط قوت او محسوب
می شود.
درباره
منشاء شخصیت پردازی های او در رمانهایش، کوئیلو به نکته در خورد توجهی اشاره می
کند، آنجا که می گوید: «من به مفهوم "روح جهان" اعتقاد دارم، يعني جايي
كه هر كس - از راه اخلاص كامل در كاري كه انجام مي دهد- در ارتباط با اشراق كيهاني
قرار مي گيرد. شخصيت هاي داستان هاي من از آن جا مي آيند، از عشق به زندگي و
ماجراهايي كه خود از سر مي گذرانم»[14].
به جرأت می
توان گفت یک دلیل زنده بودن آثار وی و ارتباط گیری موثر متون او با خوانندگانش
همین ارتباط با اشراق کیهانی، زنده بودن تجربیات و استفاده از زبان آشنایی است که از
طریق آن با مخاطبش حرف می زند. حال دیگر این بستگی به خواننده دارد که فقط به نقاط
شروع وقایع بسنده کند و در میانه های راه متوقف بماند یا اینکه به نتیجه گیری ها و
پیامهای اصلی نوشته های کوئیلو توجه کند و عملاً تا پایان داستان با او برود.
در باره آندسته از وقایع که
تجربیات شخصی کوئلیو بوده و ابزاری برای حمله به او قرار می گیرند، مخالفان کوئیلو
رویکردی را اتخاذ می کنند که انسان را با اعمالش یکی می داند. آنها بر این مهم چشم
می بندند که ملاک ارزشیابی هر انسانی زمان حال او و موضعی است که نسبت به اشتباهات
گذشته اش دارد. آنها در باره این واقعیت خود را به فراموشی می زنند که بسیاری از
افراد تاثیر گذار و بزرگان تاریخ در دوره ای از زندگی خود دچار خطا و اشتباه شده
اند اما این مانعی برای تغییر آنها- و کارهای بزرگی که بعدها بانی آن شدند- نبوده است.
بعلاوه خود
کوئیلو درباره بسیاری از اشتباهاتش در زندگی شجاعانه اعتراف می کند و آن را بابی
برای ایمن سازی مخاطب نسبت به تکرار همان اشتباهات قرار می دهد؛ هر چند که اشاره
به جزییات تجارب مربوطه گاه ساختار شکن و تعارض برانگیز بنظر برسد.[15]
شاید بتوان
گفت تحقق رویای شخصی از محوری ترین موضوعاتی است که نوشته ها و فعالیتهای کوئیلو
پیرامون آن دور می زند. او در این باره ميگويد: «در برابر همه بايستيد، بجنگيد،
رنج بكشيد تا افسانة شخصي تان را تحقق بخشيد». او ترس از مخالفت با ديگران و خارج
شدن از مسير عادي زندگي را مانع ميداند و براي مشكلي كه به سادگي حل ميشو
د توصيه ميكند كه «بگذاريد طرد شويد، شما را ديوانه بدانند، اما كار خودتان را بكنيد و از اينكه آنچه ميخواهيد را به دست ميآوريد خرسند باشيد».
د توصيه ميكند كه «بگذاريد طرد شويد، شما را ديوانه بدانند، اما كار خودتان را بكنيد و از اينكه آنچه ميخواهيد را به دست ميآوريد خرسند باشيد».
در این راه، يكي
از ويژگي هاي مثبت انديشه هاي كوئيلو اين است كه زمينه را براي شكوفايي استعدادهاي
شخصي و رسيدن به خلاقيت، شادكامي و خودشكوفايي ايجاد مي كند. توجه به علاقة شخصي و
معيار قرار دادن آن در انتخابها و تصميم گيري ها موجب ميشود كه فرد در راستاي
استعدادها و توانمنديهاي شخصي خود زندگي كند و به خودشكوفايي و خلاقيت دستيابد .[16]
وی از این زاویه (دنبال کردن
افسانه شخصی) هم به چالش کشیده شده و در متون انتقادی متهم می شود که "به مدد
رمان، براي اثبات صحت فرضيه اش، نياز به صغرا و کبراي منطقي و يا آزمون هاي پیچیده
تجربي ندارد و همين اندازه که بتواند مخاطب را با داستان همراه کند، مي تواند ایده
اش را به اثبات برساند چرا که دست کم توانسته از فرضيه، «رفع بُعد» نمايد و از يک
«توهم»، «نظريه» بسازد.".
اما مرور زندگینامه و محصولاتش
نشان می دهد که او بر خلاف بسیاری دیگر که تنها "مدعیانِ تهی از عمل" در
ارائه راهکار برای به هدف رسیدن بشر اند، تجلی عینی حرفی است که می زند و مصداق عملی
تحقق رویای شخصی.
پی نوشت ها و منابع:
2- پسری از
ایپانما :مصاحبه با پائولو کوئلیو - Schaertl, Markia The Boy from Ipanema: Interview with Paulo Coelho reposted
onPaulo Coelho's Blog. December 20, 2007.
3- رشد کوئیلو نویسنده برزیلی در تناقضات و
افراط ها - Doland, Angela Brazilian author Coelho thrives on contradictions and extremesOakland Tribune republished on BNet.
May 20, 2007.
4- بیوگرافی شخصی – وبسایت رسمی پائولو کوئیلو
5- اسرار آمیز
حتی برای خود- Day, Elizabeth A mystery even to himself The Daily Telegraph.
June 14, 2005.
6- زندگی و آثار ادبی: مغ - Life and Letters: The
Magus The
New Yorker. May 7, 2007.
7-
هر کسی می تواند یک مغ باشد.- An
interview with Brazilian writer, Paulo Coelho: Everybody is a Magus Life
Positive. July 2000.
9-
بخشهایی از زندگی نامه در ویکی پدیای انگلیسی
11- ر. ک تحلیلهای سایت موعود و کتاب آفتاب و
سایه ها ( نوشته محمد تقی فعالی) درباره پائولو کوئیلو
12- ر. ک گزارش مصور دیده بان ادیان و مذاهب درباره نمایشگاههای تخریبی حوزه
علمیه قم – بهار 1390
13- ر. ک گزارش دیده بان ادیان و مذاهب درباره مجموعه تلویزیونی آرماگدون 4،
تابستان 1390
14- استخراج از مصاحبه ای با کوئیلو – مندرج در وبسایت رسمی پائولو کوئیلو
15- در این باره می توان مثالهای
زیادی در آثار کوئیلو پیدا کرد از جمله تشریح جزییات روابط جنسی و تجربیات روسپی
گری در کتابهای او (یازده دقیقه ، شیطان و دوشیزه پریم ، زهیر). و نیز درباره
تجربیات مرتبط با موارد مخدر آنجا که می گوید : «سال های سخت زندگی من دهه 1970 بود. طی این دوران
من همه نوع ماده مخدر و حتی توهم زا مصرف می کردم، حتی قویترین و خطرناک ترین آن
ها را . یادم
هست به نیویورک رفته بودم. سال 1974 من در آن جا یک دوست دختر داشتم. ما با هم در
دهکده ای زندگی می کردیم و تا می توانستیم کوکائین مصرف می کردیم. یکسال می شد
کوکائین مصرف می کردم برای اولین بار متوجه اثر مخرب آن شدم. یادم هست دوست دخترم
روی تخت خوابیده بود که با خودم گفتم اگر این طوری با کوکائین ادامه دهم، بدون شک
خودم را نابود خواهم کرد. احساس خیلی قوی داشتم که راهی به سوی مرگ در پیش گرفته
ام. خیلی از دوستانم را دیده بودم که اعتیاد آن ها را نابودکرده بود. آن روز احساس
کردم که اگر ترک نکنم، عاقبتم مثل آن ها خواهد بود..»
16- گذری بر اتهامات دفاعیات
درباره پائولو کوئیلو ، با نگاهی بر زندگینامه و دیدگاهها، انجمن
متفکران و محققان ایران، زمستان 1390
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر