(قسمت
سوم- بخش اول)
گفتگوي زير در فروردين
ماه سال 1386 طي دو جلسه با ايليا «ميم» توسط دو تن از اعضاء
منتسب به گروه حزب ا... صورت گرفته است. لازم به توضيح است که مطالب پياده شده از
روي فيلم، مورد بازخواني ويرايشي قرار گرفته است. قسمت دوم اين گفتگو در سال 1384
قبل از انتخابات رياست جمهوري صورت گرفت كه با عنوان
«برترين رئيس جمهور» در نشريۀ حركت دهندگان شماره سه به چاپ رسيد و
موجب تعطيلي آن نشريه كه اولين نشرية تخصصي در زمينۀ دانش تفكر محسوب ميشد،
گرديد. قسمت اول مصاحبه در تاريخ 9/5/1382 صورت گرفت كه هر دو مصاحبۀ مذكور نيز
براساس فيلم جلسه، پياده سازي و بازنويسي شدند.
لازم به ذكر است كه
سوالات گويندگان، انعكاس دهنده نظرات طيف مورد اشاره نيست و پاسخهاي استاد ايليا
«ميم»، در مواردي كه به فرد مقابل مربوط ميشود، قابل تعميم به طيف مذكور نميباشد.
در چنين مواردي پاسخ ها، متوجه گفتگوكنندگان است.
1. هنوز از جلسات قبلي، بعضي از ابهامات ما برطرف
نشده است. وقتي از شما جدا ميشويم ميبينيم هنوز بعضي از سوالات با وجودي که مطرح
شدهاند و علي الظاهر هم جواب گرفته اند، اما پاسخ روشني ندارند. بنابراين مجبوريم
در اين جلسه هم بعضي از سوالات قبلي را تکرار کنيم. نميگويم خود را معرفي كنيد
چون فكر ميكنم همه اين ديدارها و مصاحبهها در همين مورد باشد. لطفاً اسم خود را
بگوييد.
خودم، خودم را با عنوان
ايليا ميشناسم. بيشتر مردم هم مرا به همين اسم ميشناسند. شناسنامه ام را به اسم پيمان فتاحي گرفتند. بعضي از
آشنايان قبلي هم كه آشنايي و ارتباطي با ايليا نداشتند مرا به اسم پيمان صدا مي
زنند. عده اي هم به اسم رام الله مرا مي شناسند كه از سالها قبل گفته
ام رام الله اسم من نيست بلكه به معناي تسليم و خدمتگزار و رام شده خداست و اين مي
تواند اسم هر خدمتگزاري هم باشد...[1][2]
2. سوال كننده دوم: برداشت ما اين است كه شما با
مقاصد دقيق و مشخصي اين اسم را انتخاب كرده ايد. مثلاً رام الله حاوي ايدۀ التقاط
بين اسلام و هندوئيسم است. رام اسم
خداوند به زبان هندي است و خداي هندوئيسم رام ناميده ميشود. چند قرن پيش يك نفر
به اسم كبير اين كار را كرده بود كه مردم به او ميگفتند خداست و به او آواتار ميگفتند.
آيا اسم شما حاوي پيامي نيست؟
حاوي پيامي هست و پيامش
همان است كه گفتم. رام و خدمتگزار خدا اما حاوي اينهايي كه شما ميگوييد نيست.
كساني هم بودند كه ميگفتند اين حاوي يك پيام در بارۀ شهر رام الله است. حالا ميشد
همين را هم به سود فلسطينيان يا به سود اسرائيليان تعبير كرد. اگر فرض را بگيريم
كه هر كس بر نفس خويش آگاه است، بايد گفت همۀ اين حرفها، برداشتها و شايعات است و
اصل واقعيت در اين باره يا در موارد مشابه همان است كه گفته ام يا دارم ميگويم.
عموماً واقعيت خيلي سادهتر و راحتتر از اين شايعات است.
3. سوال كننده دوم:...بزرگان ما نامها و لقبهاي
متعددي داشتند. آيا خودِ اين کار به نوعي استفاده از رفتارهاي آن بزرگان نيست؟
نه. تقليد نيست. اگر هم
کسي از بزرگان دينش تبعيت و به آنها اقتدا کند و کارهايي شبيه به آنها انجام دهد،
عين فرمانهاي دين را انجام داده است اما در اين مورد چنين چيزي نبوده است. آنها
بزرگان دين بودهاند ولي من در حوزه دين آنقدر ناچيز هستم که اصلاً نبايد به هيچ
حسابي بيايم. بجاي منظر دين از ديدگاههاي ديگر هم ميتوانيد به اين موضوع نگاه
کنيد...
4.
يکي دو دليل آن را ميتوانيد توضيح دهيد تا اين منظري که ميگوييد مشخصتر
باشد؟
يک نفر دکتر است، وقتي
که به مطب او ميروي بعنوان بيمار او بايد بطور معلومي رفتار کني. نبايد با او بحث
کني، نبايد از مسائل مختلف حرف بزني، بايد اعتماد کني، به سوالاتش جواب کامل بدهي،
مسائل را دقيقاً بگويي و به کارهايي که ميگويد گوش کني. اينجا قالب شخصيتي او
خانم يا آقاي دکتر است. همين فرد در دانشگاه تدريس ميکند و تو دانشجوي او هستي.
در اينجا تو ميتواني و لازم است با او بحث کني، روزها و سالها اما حتي نبايد براي
چند دقيقه هم با طبيبت بحث و جدل ميکردي. در دانشگاه به او ميگويي استاد. او به
خانه ميآيد و پدر تو است. حالا ميتواني با او رابطهاي بسيار شخصي و خصوصي داشته
باشي. با او شوخي کني، محرمانه ترين مسائل درون خانواده را مطرح کني، او را پدر و
او تو را پسر خطاب کند. همين پدر ميتواند قالبهاي شخصيتي ديگري هم داشته باشد...
من با طيفهاي مختلفي از مردم ارتباط بسيار نزديک و عميقي داشته ام و در هر ارتباطي
قالبي متناسب با آن طيف داشته ام. در ارتباط با يک قشر متفکر بودم و روشهاي تفکر را تدريس ميکردم. آنها
فکر ميکردند من لائيک يا بي خدا هستم. در يک جايي معلم علوم اسراري و روشهاي
باطني بودم. در اينجا ورود به حوزه روشهاي ظاهري تفکر، يک خط قرمز شمرده ميشد
چون ظاهراً با هم توافق نداشتند. در يک جا بهترين نقطه ارتباطي اين بود که فردي گمراه
و از همه جا بي خبر باشم يا از تجاهل استفاده کنم. يک زمانهايي در قالبهاي روز
جوانان مستقر ميشدم... بدون اينها امکان برقراري ارتباط عميق و انتقال تعليم وجود
نداشت. بايد تو ظاهراً از آنان باشي تا تو را قبول کنند و به خود راه دهند. بايد
جهان آنها را تجربه کني و زندگي شان را حضوراً بفهمي تا بتواني درباره آن نظري
بدهي. از دور و از پشت ديوارها و از طريق واسطه ها، اثر زيادي ندارد. در مکتبهاي مختلف علوم
باطني و در ميان معلمان بزرگ تاريخ تمدنهاي باطني، اين، روشي
معمول و مرسوم بوده است... بعيد است کسي بتواند از اين روش سوء استفاده کند چون
اگر او ميتواند آنقدر انعطاف پذير باشد و آنقدر آگاهي خود را در جهات مختلف گسترش
دهد که به طور طبيعي اين کار را بکند، چه نيازي به کارهاي ديگر دارد. البته ممکن
است کسي بتواند ظاهراً با چنين کاري سوء استفاده کند اما بايد محصولات و نتايج اين
ارتباط را ديد و براساس آن قضاوت كرد. استفاده از تيغ ميتواند براي سر بريدن يا
عمل جراحي و نتيجتاً نجات از مرگ باشد.
5. فرضاً کسي در زمينههاي مختلف آنقدر آگاهي و دانش
داشته باشد که بتواند عين همين کار را بکند. آنقدر هم انعطاف پذيري و استعداد و
توانايي داشته باشد که بطور طبيعي، موقتاً در چنين شخصيتي قرار بگيرد. آيا با اين
وجود ميشود خطر سوء استفاده را ناديده گرفت؟
با اين فرض که ميگويي،
خير. از هر چيزي ممکن است سوء استفاده شود. از خدا هم ممکن است سوء استفاده شود.
اما بايد نتايج و محصول آن کار را ديد. وقتي رابطه عميق و دروني برقرار شد ممکن
است هر چيزي از طرف مقابل خواسته شود... و اگر منظورت خودم هستم، اين را هم بايد
از هزاران محصول و نتايجي که در اين روابط بوده، ببيني. اين روابط دهها هزار ميوه
ماندگار داشته که با وجود آنکه مختلفاند اما ماهيتاً يکسان اند. همه اين ميوهها
ريشه در خدا دارند و جنس آنها از معرفت و آگاهي است.
6.
اين تضاد شخصيتي و چندگانگي شخصيت به نظر خود شما چه توجيهي دارد؟
اگر تو بنا بر ضرورت
شرايط ده لباس مختلف پوشيدي به اين معني نيست که ده نفر هستي. وقتي موج يک راديو
را عوض ميکني، فرکانسهاي مختلف را دريافت و پخش ميکند اما يک راديو بيشتر نيست.
وقتي کانالهاي تلويزيون هم عوض ميشود، فقط يک تلويزيون در کار است. حالا ممکن است
يک کانال آن پاييز را پخش کند و يک کانالش بهار را. در آن مثال طبيب، معلم و پدر
هم يک نفر در کار بود. خود شما هم در اينجا، در قسمتهاي مختلف زندگي، شخصيتهاي
ديگري داري. شخصيت تو در خانواده با شخصيتت در محل کار و محل تدريس مختلف است. همه
انسانها داراي اين ويژگي هستند.
7.
آيا تنها قصد شما از تغيير قالبهاي شخصيتي، کمک کردن به ديگران بود؟
نه. فقط کمک به آنها
نبود اما مهمترين انگيزه، کمک به آنها بود. گفتم که اين يک روش معمول باطني است.
يکي از قصدهاي آن، تجربه و شناخت زندگيهاي مختلف و بنابراين گسترش آگاهي و بسط تفکر است. گاهي هم از اين
طريق افراد توانا و مستعد را براي آموزشهاي خاص روح زايي و علوم باطني صيد ميکردم
چون بسياري از اين آموزشها و روشها طوري است كه هنرجو ميبايست مستعد و از نظر
روحي آماده باشد. بعضي از اين تمرينات، بسيار سخت و طاقت فرسا هستند. اما از ده
دوازده سال پيش که سخنرانيها شروع شد اين راهکار هم محدود و تقريباً متوقف شد.
منظورت از کد چيست؟ اگر
اسم است، بله در فنون باطني اسم دارد. ما در علوم باطني به آن صاد ميم ميگوييم.
اکثر مکتبهاي باطني معتقدند که اين را براي اولين بار آنها گفته اند... بعضي از
مسيحيان باطن گرا هم معتقدند که اولين معلم آن حضرت عيسي بوده است و يکي از
استنادات آنها هم جمله معروفي از ايشان است که ميفرمايد: به دنبال من بياييد و من
به شما نشان ميدهم كه چگونه (روحهاي) مردم را صيد كنيد. صاد يک
طريقه باطني است و موضوعاتي مانند صيد نورها، نيروها و نارها، صيد ارواح و سيالهها
و مقولات مشابه، در آن مورد عمل قرار ميگيرد. اولين قدم بزرگ صاد، صيد روح فردي
است يعني انسان بتواند روح خود را صيد كند و آن را مهار نمايد. اولين قدم براي صيد
روح فردي هم اين است كه انسان اسم (روح) خود را بداند. اين يکي از اصول اصلي علم
اسماء است.
«عيسي مسيح يكي از بزرگ ترين صيادان بود كه هنر صيد ارواح
انسان ها را به حواريون و بويژه چهار تن از حواريون خود و در رأس آن ها ، پتروس
ماهيگير ، آموخت . سليمان نبي نيز تبحر چشمگيري در صيد و مهار ارواح و جنيان و حتي
شياطين داشت . اكثر انبياء بزرگ توان بالايي در صيد ارواح داشتند .گاهي آن ها به
جاي صيد هاي متعدد ، تنها به يك صيد بزرگ دست مي زدند . صيد بزرگ الياس نبي ،
اليسع بود...» ایلیا «میم»
9.
مي توانيد درباره دانستن اسم روح بيشتر توضيح دهيد؟
هر انساني يك اسم مجازي
دارد و يك اسم واقعي و يكي كه حقيقي است. هويتهاي انسان و مفاهيم مشابه آن هم به
همين شكل است. اسم مجازي هماني است كه در شناسنامه تو است. ممكن است نام شخص ضعيفي
را، پدر و مادرش قدرت گذاشته باشنديا اسم فردي مردم آزار و ظالم، رحمت الله باشد. اين اسمها مجازياند كه البته احتمال دارد منطبق بر واقعيت يا عكس
واقعيتها يا بي ارتباط با واقعيت فرد باشد. اسم و هويت ديگر، منطبق بر وضعيت
موجود انسان است. وضعيت حال اوست. تصوير ارتعاشات و كالبد انرژيايي و روحي اوست.
باطن اوست كه شايد امروز يك چيز باشد اما فردا تغيير كند ولي غالباً و در اكثر
افراد، هميشه تقريباً يكسان است. به اين ميگويند اسم باطن يا زبان حال كه در
مقابل زبان قال و اسم ظاهر و مجازي است. اما اسم حقيقي انسان، اسم الروح اوست. اين
اسم هميشگي است و نشان دهنده جوهر و مايه اصلي انسان است. در بسياري از مكاتب
باطني روشهاي خاصي براي كشف و استخراج اين اسامي وجود دارد. در علوم باطني، اين
اصل وجود دارد كه براي آنكه با چيزي ارتباط برقرار كني بايد اسم آن را بداني، براي
اينكه چيزي را فراخواني كني و به جانب خودت بخواني، بايد اسم آن را بداني، براي
اينكه قصد و اراده خود را به كسي يا چيزي بفهماني بايد اسم آن را بداني. حتي اگر
اسم خدا را هم بداني (نام سرّي و اسم اعظم خدا را) دعاي تو
مستجاب ميشود. اين دکترين ميگويد در آسمان و زمين اسم هر چيزي را بداني ارتباط
تو با آن برقرار شده و ميتواني قصد و خواسته خود را به او منتقل كني... اين اصل
يكي از ستونهاي اصلي علم اسماء محسوب ميشود... كشف و استخراج اسم ميبايست از
خود انسان و از اسماء باطني و اسم الروح او شروع شود تا انسان بتواند قابليتهاي
باطني و نيز روح خود را مهار كند. گاهي اين كشف سالهاي طولاني وقت صرف خواهد كرد.
صحبت را از موضوعات
باطني، برگردانيد به موضوع مصاحبه.
بعضيها به اسم رام الله
شناخته شده اند، چه در ايران و چه خارج از ايران. حتي اسم استاد روح الله هم رام
الله است پيش از آنكه اسم من يا ديگران رام الله باشد. من هم براي طيفي از مردم به
اسم ايليا «ميم» با لقب رام الله شناخته شده ام. از همان ده دوازده سال پيش هم
گفته ام و در بيانيهها آمده كه رام الله اسم من نيست و رام الله يعني خدمتگزار و
تسليم خدا. كسي كه خداوند او را رام و مطيع خود كرده است. هر كسي كه خود را رام
خدا ميداند ميتواند خود را رام الله بنامد و قبل از اين هم بعضيها اين كار را
كرده اند.
11.
سوال كننده دوم: چه ديني داريد؟
در شناسنامه نوشته شده
كه مسلمان و شيعه هستم اما نميدانم نظر خداوند چيست... آيا همين موضوع درهويت
باطني روح انسان هم ثبت شده است. ولي اگر خداوند پذيرفته باشد، بله من مسلمان شيعه
هستم... مسلمان تسليم خداست و كسي كه تسليم خداست نشانهها دارد. انساني كه تسليم
خداست شبيه به خداوند بي همتاست. زنده است و توان زندگي بخشيدن و احيا كردن دارد.
او برخوردار از اراده و قدرت خداوند است. كسي كه تسليم خداست بهره مند از روح
خداست... اما اگر بخواهيم پاسخي مصطلح به اين سوال بدهيم بله من مسلمان و شيعه
هستم. پدر و مادرم هم مسلمان بوده اند.
«مسلماني
حقيقي به اسم و ادعا نيست. مسلمان حقيقي، حقيقتاً تسليم و مطيع و در تصرف خداوند
است. ايمان و توكل به خدا و خدمتگزاري دائمي براي خدا از نشانههاي مسلمان حقيقي
است.»
12.
سوال كننده دوم: سواد شما چقدر است؟
بيشتر لحظات زندگي ام در
تفكرات و مشاهدات بوده. تقريباً همه سالهاي زندگي ام را در مشاهده و تحقيق و تفكر گذراندم اما سواد مدرسهاي ام خيلي كم است. زياد مدرسه نرفتم. دانشگاه هم
نرفتم. حدود سال 1373 ميخواستيم اولين دانشگاه علوم باطني و متافيزيك را در منطقه
راه اندازي كنيم كه مورد توافق نبود و انجام نشد.
13.
سوال كننده دوم: به چه دليل به تحصيل ادامه نداديد؟ آيا توانايي ادامۀ تحصيل
را نداشتيد؟
از کودکي در بارۀ قرآن،
متون باطني، دانش غير متعارف و اسراري تحقيق و تفکر داشتم. بيشتر از هر چيز به
مشاهده و تعمق مشغول بودم و از همين راه هم عموماً ياد ميگرفتم. بيشتر ساعات
زندگي ام را در طبيعت يا اگر در خانهاي بودم، در ارتباط با طبيعت ميگذراندم...
تحصيل اصلي ام اينها بود و همين را ادامه دادم. متون را هم بر اساس همين روش مينوشتم
و بسيار به ندرت از منبع خاصي جز مشاهدات و تفكراتم استفاده کرده ام... قطع
تحصيلات مدرسهاي هم به اين دليل بود که اهميت آن را درک نمي کردم. آن را غير
لازم، غير مؤثر و غير کارا ميديدم. به کار زندگي و هدفي که داشتم نمي خورد. اگر
ميشد، از سالها قبل متوقف اش ميکردم و يک ناراحتي ام اين بود که چرا همان چند
سال را هم خوانده بودم... قطع آن دليل ديگري نداشت. تقريباً در همۀ رشتههاي مختلف
و در دسترس، به صورت امتحاني وارد ميشدم و زود به نقطۀ آخر آن ميرسيدم و غالباً
در هر رشتهاي رتبه ممتاز و اول را ميگرفتم. چند بار ورزشهاي مختلف را امتحان
کردم و در آنها اول بودن را تجربه کردم اما اين تجربهها خيلي سطحي و گذرا بود.
البته شايد براي کسي که براي اين کار به اين دنيا آمده باشد تجربهاي ارزشمند
باشد. قاري قرآن بودن، آواز خواندن... و درس خواندن. هر بار که ميخواستم، در
اينها اول بودن را تجربه ميکردم. اما در تحقيق و مشاهده و تفکر، در روياها در...
و در ارتباط با جهان هيچ وقت به آخرش نرسيدم. به همين دليل همين را ادامه دادم.
14.
آيا شما معلم داشته ايد؟ چگونه آموزش ديده ايد؟
اولين و بزرگترين معلمم
خداوند بوده و از قرآن و كتب مقدس چيزهاي
زيادي آموخته ام. اما معلم اصلي ام به آن معنا كه همه ميدانيم استاد روح الله
بوده است البته ملاقات با ايشان به ندرت رخ داده است. معلمان ديگر هم بودهاند
مردان و زناني كه جهان را طور ديگري ميديدند و تجربه ميكردند، ولي آموختههاي
ديگرم عمدتاً از تفكرات و مشاهدات و دريافتهايم بوده. و از رؤياها... و از طبيعت
هم بسيار آموخته ام.
دانش به
دریافت و اندیشه است. حضرت علی (ع)
15.
آيا متن سخنراني هايتان را از جايي اقتباس ميكنيد.
اكثر اين سخنرانيها در
همان لحظات صحبت، خودبخود به ذهنم ميآيد و بيان ميشود و مطالعه يا برنامه ريزي
قبلي ندارد. آنها عموماً از درونم ميآيند اما از جاي ديگر نه. تا امروز نديده ام
آنها در جاي ديگري موجود باشند. شايد هم باشند و من نديده ام. دوستان ال ياسين هم كه در اين چند سال
اين را دنبال كردند، نديدند... بعضيها هم كه در همه اين سالها مثل سايه دنبال ما
بودند كه بتوانند مسائلي پيدا كنند و از آن يا حتي تصور آن داستان بسازند و به
مردم بگويند، اينها هم چيزي پيدا نكرده بودند. در دنياي امروز، هر اقتباسي را با
وجود اينترنت ميتوان در چند دقيقه متوجه شد.
16.
در روز چقدر مطالعه ميكنيد؟
شايد در هفته يکي دو ساعت
و شايد كمتر از اين. آن هم عمدتاً از اخبار و اوضاع مطلع ميشوم. همسرم كتابهاي
زيادي دارد يا گاهي كه منزل دوستان ميروم كتابهاي زيادي هست اما غالباً شرايط
مطالعه آنها را نداشته ام.
17.
سوال کننده دوم: ما در تحقيقات خود متوجه شديم كه بيشتر از سي جلد كتاب وجود دارد كه
نويسنده آن شما هستيد. بيش از 80 جلد كتاب ديگر هست كه با برنامه و راهبرد شما
نوشته شده است[3]. با وجود فقدان تحصيلات
رسمي چطور اين كار را كرده ايد؟ آيا ميتوانيم فرض كنيم كه اينها اصلاً كار شما
نيست؟
من هنوز هم زنده ام،
شاهدانم هم زندهاند و هر كاري كه قبلاً كرده ام حالا و بعداً هم ميتوانم. اگر
بگويم كه اين كارها يا بسياري از كارهاي ديگر، كار من نيست شما با اين هزاران شاهد
چكار ميكنيد؟ با امكاني كه الان هم آن را دارم چكار ميكنيد؟ توانايي موجود را
چطور توجيه ميكنيد؟ آنها مربوط به ديروز است. امروز و فردا هم ميتوانم همان
كارها را و بلكه بسيار بيشتر و بزرگتر از آن را انجام دهم. الان هم همچنان ميتوانم
30 جلد يا 300 جلد كتاب براساس تفكرات، مشاهدات و دريافتهايم بنويسم كه نه مشابه
آنها نوشته شده است و نه متكي به تحقيقات و مطالعات متعارف است... اگر اين كتابها
كار بقيه باشد، پس اين بقيه كجا هستند؟ مگر در جهان امروز ميشود چيزي را واقعاً
مخفي كرد. اين سوالات با زماني تناسب دارد كه هنوز رسانه ها، اينترنت و ماهوارهها
وجود نداشتند. كتابهايي هم هست كه دوستان ال ياسين تهيه كردهاند كه بنده هم در حد
مشاوره و راهبرد يا برنامه ريزي در آن حضور داشته ام كه به اسم خود آنها چاپ شده
است. اما در نظر بگيريد كه از اين همه كتابهايي كه گفتيد مربوط به بنده است فقط يك
جلد آن و آن هم مربوط به يازده سال پيش چاپ شده است كه جلوي انتشار آن هم گرفته
شد.
18.
سوال کننده دوم: يك تصور اين است كه مركزي به نام حاميم كه متشكل از سيصد و چهار
متخصص! و اعجوبه! در زمينههاي مختلف است به سؤالات تخصصي شاگردان شما جواب ميدهد.
يك تصور هم اين است كه چنين مركزي اصلاً وجود ندارد و شما به تنهايي اين كار را
ميکنيد. كدام برداشت درست است؟
اين تصور اشتباه نيست
فقط تمام واقعيت نيست چون همۀ واقعيت بزرگتر و باورش سختتر است. همه اش راست و
درست بوده چون در همين مشاورهها و راهنماييها هزاران فعاليت مثبت انجام شده كه
بعضي از آنها بديع و بي سابقه اند... اما همۀ اينها فيض و رحمت خدا است.
19.
علوم باطني را چگونه و در كجا ياد گرفته ايد؟ بعضيها ميگويند شما علم لدني
داريد.
تعليم بزرگي را از استاد روح الله آموخته ام و اما بيشتر
آنچه ميدانم حاصل تفكرات، مشاهدات و دريافتهايم است. بزرگان باطني زيادي را هم
ديده ام و از آنها هم چيزهايي دارم. معدود مردان و زناني كه تبحر زيادي در شاخههاي
مختلف علوم باطني داشتند... در كتابها هم كمي وجود داشته. داستان علم لدني هم خدا
ميداند. اما اين از مسلمات زندگي ام است كه اكثر چيزهايي كه ميدانم را خودبخود
ميدانم. ميگويند علم لدني به انسانهاي مقدس تعلق دارد اما تا جايي كه ميدانم من
انسان مقدسي نيستم.
20.
آيا خوابهايي كه مردم ميگويند
درباره شما ديدهاند درست است؟ فكر ميكنم اين خوابها را هميشه براي خود شما هم مينويسند
و ميفرستند.
اين روياها در قسمت بررسي روياها مورد بازبيني و در صورت لزوم، بررسي و تحليل
قرار ميگيرد اما من بيشتر اين نامهها را هنوز نخوانده ام و بسياري از نويسندگان
آنها را هم نديده ام... گذشته از اينها، چطور ميتوانم درباره خواب مردم اظهار نظر
كنم. از خود آنها بپرسيد. خود آنها در اين سالها اصرار دارند كه ديدهاند و درست
است و تا جايي كه علوم باطني اجازه ميدهد، كسي قادر نيست براي انسان چنين روياهايي را به وجود آورد. اينها را يا از مردم بپرسيد يا از خداوند چون باعث روياهاي
آنها من يا كس ديگري نيست باعث آن خداوند است چون آن روياها شباهت زيادي به هم
دارند بدون اينكه بسياري از بينندگان آنها با هم در ارتباط باشند. بعضي از اين
روياها را هم، آنها قبل از اينكه با هم آشنا شويم ديده اند.[4]
نبوت به پایان رسید و
پس از من پیمبری نیاید مگر مژده رسان ها و آن خوابهای نیکوست که مرد بیند یا برای
او بینند پیامبر
خدا ص
21.
مادر شما حكايتي را درباره تولدتان نقل كرده است كه به صورت فيلم منتشر شده
است آيا اين موضوع واقعيت دارد؟
در اين باره چيزي يادم نيست... يادم نميآيد چطور متولد شدم
اما يادم هست كه مادرم در اين باره چه ميگفت. نميدانم اين حرف چقدر واقعيت
دارد... اما از نظر منطقي نبايد فكر كنم كه اين موضوع درست است چون ظاهراً منطقي
نيست....
22.
فيلمهاي زيادي از مردم تهيه شده كه در آن درباره اعمال خارق العاده شما ميگويند.
آيا اين كرامات و اعمال خارق العاده مربوط به شماست؟
من هرگز معجزهاي نكرده
ام و بسياري از آن فيلمها با مشخصاتي كه ميگوييد، درباره من نيست... بخشي از
آنها درباره استاد روح الله است. و البته اين را بايد همان كساني بگويند درباره
كيست كه آن را تجربه كرده اند. من هنوز اين فيلمها را حتي نديده ام. اما كارهاي
زيادي انجام داده ام و اتفاقات زيادي افتاده كه با بنده ارتباط داشته است اما اسم
اينها معجزه نيست و من آنها را معجزه نميگويم. در شرح اين كارها و محتواي اين
وقايع هم صدها نفر حاضر و شاهد بودهاند و ميتوانند آن را بيان كنند. گزارشهاي
مستندي هم كه فيلمهاي آن از مردم تهيه شده، بخشي از آن مربوط به بنده است و بخشهاي
ديگر مربوط به استاد روح الله يا ديگران.
23.
حتي تعدادي از اين فيلمها به صورت گزارش منتشر شده است و به اسم شما است. من
خودم بعضي از اين گزارشها را در نشريههاي وابسته به شما خوانده ام كه بگذاريد
بگويم ]سوال كننده متني را كه از نشريات جمعآوري شده ورق ميزند[: 1ـ پيش بيني
اتفاقاتي مثل زلزله بم، 11 سپتامبر، تهاجم اسرائيل به حزب ا... لبنان (جنگ 33
روزه)، سونامي اندونزي... 2ـ پركردن يك بركه از ماهي 3ـ باران سازي 4ـ شفادهي
بيماران لاعلاج 5ـ پر كردن ظرفها از روغن
زيتون با يك قطره روغن و بركت دادن 6ـ به بار نشاندن درخت در يك لحظه 7ـ روياندن يك پهنۀ وسيع قارچ در يك لحظه...
فيلم اين گزارشها قرار
نبوده منتشر شود و منتشر هم نشده است. اين سوال هم بارها پرسيده شده و من هم جواب
آن را از سالها قبل تا به حال بارها تكرار كرده ام. اكثر كساني كه مرا ميشناسند
جواب اين گونه سوالات را بارها شنيده اند... من نه معجزه بلد هستم، نه معجزه گر
هستم. البته بعضي از اين موارد مربوط به من بوده كه در آن گزارشهاي مكتوب در نشريات
هم اسم بنده نيامده اما اين ربطي به معجزه و کرامت ندارد و اگر كرامتي بوده و
مستند است و شاهداني دارد، مربوط به استاد روح الله يا ديگران است... روشهاي
بسياري در علوم باطني و حتي در علم جديد براي پيش بيني و تحليل وقايع آينده وجود
دارد مثل آينده پژوهي در علم جديد و انواع روشهاي نشانه شناسي و رويا
بيني، در علوم باطني.[5]
هر كاري كه قبلاً كرده ام بايد حالا و بعداً هم بتوانم. پس همچنان ميتوانم آنها
را انجام دهم. اگر از طرق نشانه شناسي يا تفسير روياها آن چيزها را درباره آينده
گفتم و شد، امروز و فردا هم همان كار را، اگر خدا بخواهد ميتوانم انجام دهم...
اما نميدانم در بارۀ بقيۀ كارهايي كه واقعاً براي خودم هم اعجاب برانگيز است و
از طرفي با وجود اين همه شاهد و تجربه كننده نميتوان آنها را رد كرد چه بگويم...
اين فكر كه من معجزه
كرده ام اشتباه است. چون قادر به معجزه نيستم...
تا جايي كه به من مربوط
ميشود ميگويم معجزهاي نكرده ام. خيلي كارها كرده ام كه خيليها نميتوانند اما
معجزه نه. هيچ وقت يادم نمي آيد که از عالم غيب مرغ بريان آورده باشم، زلزله به
وجود آورده باشم... اما بعضي از بيماران لاعلاج را كه پزشكان و نيز همه درمانگران
نامتعارف در همه دنيا آنها را جواب كرده اند، درمان كرده ام... هر گزارشي هم كه
تا بحال چاپ شده است يا بدون اطلاعم بوده يا اگر مطلع بوده ام شرط را اين گذاشتم
كه اسمي از بنده نباشد و تا بحال هم اسمي از بنده نبوده... گاهي و به ندرت بيماران
خاصي را درمان كرده ام اما اين ربطي به معجزه ندارد هر كسي ممكن است بتواند اين
كار را بكند. يادم نمي آيد استخر خالي را از ماهي پر کرده باشم و نميدانم چرا آن
افراد گفتند پر شده است. اين را ديگر من نميتوانم بگويم... البته احتمال اينكه
حقهاي هم در اين كارها باشد يا چيزي مثل شعبده بوده باشند را هم دروغ ميدانم چون
نحوۀ وقوع، تعداد شاهدان و ديگر مؤلفههاي اين وقايع طوريست كه اگر همۀ شعبده
بازان دنيا هم جمع شوند نميتوانند اندكي از اين كارها را در شرايط مشابهي كه
اتفاق افتاده، تكرار كنند. اگر همه شعبده بازان دنيا هم جمع شوند نميتوانند از
وقايع آينده چيزي بگويند...
«... ميگويند من معجزه ميكنم اما چه كسي جز خداوند قادر
به معجزه است.. تنها روح خداست كه قادر به معجزه ميباشد زيرا اوست كه در وراي
قوانين است...» ایلیا «میم»
24.
سوال كننده دوم: من زياد شنيده ام كه كساني كه با شما درافتادهاند ورافتاده
اند. سال 82 هم در قسمتي از آن فيلم مستند همين چيزها
گفته ميشد و پانزده بيست مورد را شرح ميدادند. اين آدمها يا مردهاند يا دچار
جنون و بيماري شده اند. آيا اين كار ايجاد فضاي ارعاب و تهديد نيست تا شما به اين
وسيله نگذاريد كسي با شما مخالفت كند؟
من هم شنيده ام كه هر كه
با اهل علي درافتاد ورافتاد ولي خودم را آنطور كه بايد شيعه علي نميدانم چون شيعه
علي مانند علي است و اگر نه شيعه نيست. آن اتفاقات را هم تائيد نكردم البته رد هم
نكردم چون همه اتفاق افتاده بودند ولي چه بسا همه آنها تصادفي باشد. فضايي هم بر
اين اساس به وجود نيامده فقط شما و چند نفر ديگر آن گزارشها را ديدهايد آن هم به
دليل اصراري بود كه براي دسترسي به اطلاعات و مستندات بيشتر داشتيد. بنابراين چنين
فضايي هرگز ترسيم نشده ولي تا جايي كه به خودم مربوط است ميگويم اين واقعيت ندارد
كه اگر كسي مخالفم باشد، بيمار ميشود، جنون ميگيرد يا ميميرد. من يك خدمتگزار خدا هستم، همين و نه بيش از اين. اما مطمئنم كه هر كس بر ضد خداي من كه لا اله
الا هو الحي القيوم است، بلند شود، ميافتد و زمين گير ميشود.
25.
سوال كننده دوم: ولي بعضي از اين اتفاقها خارج از بحث تصادف است. اين فكر
مطرح ميشود كه آيا خود شما با يكي از همان مكانيزمها مثل تاثيرگذاري از راه دور
يا نيروهاي اجرايي، اين كارها را كرده باشيد. چون قبل از همه بعضي از اعضاء
خانواده شما به اين مسائل مبتلا شده اند. آقاي فرشاد مرادي كه از نشر تعاليم حق
اخراج شد، تصادف ميكند و ميميرد و ظاهر امر هم شما از چند روز قبل بقيه را مطلع
ميكنيد. بعضي از اعضاء خانواده و فاميل شما دچار جنون شده اند. خانم هاي...
كارشان به تيمارستان و زنجير شدن كشيده. آقاي د ميگويد مرا تسخير روح كردهاند و
هر وقت مرا ميگيرد، ديوانه ميشوم. آقاي «ن» كه دندان شما را شكست، در منزل، خودش
را دار زده. اينها طوري كه شما ميگوييد تصادفي نيست. اينها قابل بررسي است. چرا
اكثر اين افراد دچار بيماريهاي رواني ميشوند؟ نظر شخصي من اين است كه شما حتماً
در اين زمينه برنامهاي داريد.
شما ميتواني هر نظري در هر بارهاي داشته باشي و ميتواني پيرامون آن نظر هم
جوسازي و تبليغ پر سر و صدا كني مثل الان. بنده از شما نميخواهم كه نظرت را حتماً
تغيير دهي اما گفتم و واقعيت همين است كه شنيدي. تك تك اين پانزده بيست مورد را هم
اگر دقيقاً بررسي كني و حلقههاي وقوع را ببيني، باز هم متوجه ميشوي كه هيچ
برنامهاي نميتواند وجود داشته باشد. پرونده آقاي پيما الهي چندين بار در دادگاه
بررسي شد، نه يك بار، و چند بار تحقيق روي آن صورت گرفت. نتيجه نهايي ترمز نابه
هنگام راننده در جاده ليز اعلام شد كه باعث شد ماشين آنها با يك ميني بوس برخورد
كند و همه پنج نفر سرنشين فوت كنند. آن چهار نفر ديگر با چه كسي مخالف بودند؟
درباره توليد بيماريهاي رواني از راه دور يا كنترل بر ارواح و تسخير روح، اگر
واقعاً چنين امكان و اجازهاي باشد و به همين راحتي و رايگاني باشد كه شما ميگويي
پس چرا در جهت فتح جهان استفادهاي نشده و براي تنبيه ظالمان و جنايتكاران
بزرگ؟ واقعيت اين است كه هيچ برنامهاي در اين باره وجود نداشته
و همه اين اتفاقات خودبخود بوده يا شايد تصادفاً يا شايد هر مبناي ديگري الاّ
برنامه خودآگاه. از طرفي بعضيها را ميشناسم كه در اين چند سال به ما توهينها و
فحاشيهاي فراواني داشتهاند و دروغ ترين و جاعلانه ترين نسبتها را متوجه ما كردهاند
اما نه خودشان را دار زده اند، نه دچار بيماريهاي رواني شدهاند و نه تصادف كرده
اند. ظاهراً هم كه هيچ مسئلهاي برايشان پيش نيامده. اينها را چطور براساس آن
تئوري تان توجيه ميكنيد؟
26.
در همان فيلمها مردمي كه با آنها مصاحبه ميشد اتفاقاتي را نقل ميكردند كه
به خاطر حرف شما بوجود آمده است. معني همه آن حرفها اين بود كه شما چيزي كه ميگوييد
اتفاق ميافتد. در آخر آن، تهيه كنندهها اتفاقات و مستندها را ميشمارند و نتيجه
ميگيرند شما حداقل 235 موضوع را گفتهايد كه عيناً همانطور شده است. ذكر هر تجربهاي
در آنجا روي همين پايه بود. آيا شما واقعاً قدرت كن فيكون داريد؟
«كلام مانند
آتش است. آتش خلاق و دگرگونكننده كه هرگاه ميسوزد، بوجود ميآورد و آنگاه كه
ميسوزاند، ويران ميسازد و خراب ميكند. و انسان مانند آن اژدهاي آتشينْ نفَس است
كه نفس او صداي اوست و صدايش آتشيست كه از دهان او بيرون ميآيد. او به اين آتش
قادر است زندگي خود و ديگران را بسازد يا بسوزاند و خاكستر سازد.»
«كلام هماهنگ ميتواند
بر كهكشانها نيز اثر بگذارد. زلزلههاي بزرگ و بارشهاي بسيار در يد قدرت كلام
است. آنگاه كه به قدرت كلمه مرده زنده شد، از ميان برداشتن كوهها و بر پا داشتن
آنها نيز ممكن گرديد.»
«معجزات
بزرگ به مدد كلمات بزرگ واقع شدند و كلمات بزرگ همچنان قادر به معجزات بزرگاند.
از زماني كه قادر به گفتن شدي قدرت كلمات را در زندگيات بكار گرفتهاي اما به واقع
اين حرفهاي تو بوده كه تو را به كار گرفته است. پيوسته از اقتدار كلامات بر تو
شده است و ميشود. كنترل تغييرات زندگي با مهار كلام و مهارت در بكارگيري آن است.»
كن فيكون تنها از آنِ
خداست و بس. و درباره آن گزارشهاي مستند، بخش زيادي از آن تجربهها و اتفاقات
درباره بنده نيست، آنطور كه شنيده ام آن شاهدان هم اسمي از بنده نميآورند و همين
موضوع تا حدي براي شما به اشتباه آميخته است. ولي درباره خودم اينطور است كه تا
مطمئن نباشم و به نحوي مشاهده نكنم چيزي را درباره آينده نميگويم و تا كاملاً
روشن و معلوم نباشد نظرم را درباره چيزي، قطعي نميگويم. بنابراين نظراتي كه به
عنوان حتم و قطع و يقين بيان ميكنم، طبيعي است كه اتفاق بيفتند. موارد زيادي هم
در اين سالها پيش آمده كه مردم ميگفتند اتفاق افتاده ولي من درباره چگونگي وقوع
آنها چيزي نميدانم و خودبخود بوده است. اما نبايد فراموش كرد كه كلام همه انسانها
از قوه خلاقه برخوردار است تا جايي كه يكي از دكترينهاي اساسي عصر نوين و حتي عصر
كهن بر اين اساس است كه هر آنچه انسان بگويد، تحقق مييابد مشروط بر آنكه آن را
نقض و خنثي نكند. دانشمندان غربي درباره اين مفهوم و اثبات علمي و عملي آن صدها
كتاب نوشتهاند كه بخش زيادي از آنها در ايران هم هست. من هم همينطور فكر ميكنم
كه همه انسانها برخوردار از امكان انديشه خلاق و كلام سازندهاند و شايد مسئله در
آن باشد كه اكثراً روشهاي مهار و بكارگيري اين قدرت عظيم را نميدانند. در اين
سالها خيليها در مراجعه به بنده ميگفتند و اصرار داشتهاند كه چيزهايي را گفتهاند
و اتفاق افتاده است يا دعاهايي كردهاند و مستجاب شده است، من هم تقريباً همه آنها
را باور كردم و درست ميدانم. ديدگاههاي فيزيك كوانتوم، نسبيت، اَبرريسمانها و
هولوگرافيك و يا ديدگاههاي روانشناسي مدرن و حتي فلسفههاي كهن باطني همگي مؤيد
اين نظريه بنيادياند و آن را به روشني توضيح ميدهند.
27.
ممكن است در زندگي يك انسان دو سه اتفاق خاص بيفتد اما اين مساوي با حرف شما
نيست.
بنده دارم عرض ميكنم
آنجا يك دريا هست و مردم دارند در آن شنا ميكنند شما ميگويي پس درّه اش كجاست؟
ميگويم آنجا كوه نيست كه دره داشته باشد، ميگويي حرف مرد يكيست درّه اش را نشانم
بده. در اين چند ديدار بعضي از سوال و جوابهاي ما اينطور شده است.
«انسان همان چيزيست كه ميبيند لكن او ميتواند در ديدن
خود تصرف كند و همانطور ببيند كه ميخواهد. و ميتواند با نگاه خود جستجو كند و
بيابد پس همان چيزي را مييابد كه در جستجوي آنست. همه جهان ميتواند در چشمان او
جاي گيرد و همين چشم ميتواند جهان را از انسان بگيرد و او را از زندگي محروم كند.
انسان به نگاه است و زندگي از نگاه است و سرنوشت را نگاه تو در سر مينويسد.»
«چشم سكان روح است و نگاه، چرخش اين سكان. تغيير نگاه
تغيير آگاهي و تغيير آگاهي تغيير وقايع را در پي دارد.»
«حدود تو در نگاه تو است و آنچه ببيني واقعشدنيست...»
[2]استفاده از نام اصلي بجاي نام مجازي
(اسمي كه در شناسنامه، افراد ديگر براي انسان معين مي كنند) امري است كه تقريباً
در بين همۀ اساتيد اين عصر و اكثر اساتيد و بزرگان تاريخ مرسوم بوده است. بعنوان
مثال تقريباً همۀ اساتيد معنوي و معلمان كنوني عصر حاضر كه ما آنها را به نام مي
شناسيم، اين نام، اسم غيرقديمي آنها محسوب مي شود. نارايانا راجو اسم ساتيا ساي
بابا است اما همۀ مردم و من جمله شخص ساي بابا، خود را به اين نام مي شناسند. شخصي
كه همۀ اهل معنويت او را بعنوان ماهاموني باباجي مي شناسند ( و او نيز خود را) اسم
قبلي اش ناگاراج است. اسم قبلي آواتار مهربابا (آواتار ايراني تبار) مهربابا نبوده
بلكه شهريار است. بابا جان نيز كه او هم از جمله معلمين بزرگ زن در مشرق زمين
محسوب مي شد و يكي از معلمين آواتار مهربابا به شمار مي رفت، پيش از آن گلرخ نام
داشت. ويوكاناندا شاگرد ارشد راماكريشنا كه بعدها بعنوان بزرگترين معلم معنوي در
آمريكا و غرب شناخته شد و توانست زلزله اي معنوي را در آمريكا و غرب بوجود آورد،
پيش از آن، نامش ناندرا بود. مشروح نام گورجيف نابغۀ معنوي روس كه يكي از معلمين
معروف اين عصر است، گيورگس ايوانوويچ مي باشد. دالايي لاما رهبر معنوي و مذهبي
تبتيان كه سالهاست به شكلهاي مختلف و از طريق انواع توطئه ها در پروژۀ تخريب و
تقبيح دولت كمونيستي چين قرار دارد، در گذشته دور، تنزين ژياتسو بوده است. از اين
نمونه ها مي توان صدها مثال آورد.
از طرف ديگر اين يك
سنت الهي است كه ابتدا از خود خداوند شروع شده و سپس همۀ پيروان الهي نيز برحسب
بزرگي خود به آن عمل كرده اند. بعنوان مثال اكثر انبياء، پيامبر اسلام(ص) و همۀ
ائمۀ اطهار(س) و بسياري از بزرگان اين نكته را خواسته يا ناخواسته رعايت كرده اند.
اكثر بزرگان ما به نامهاي ديگري معروف بوده اند و خود، نامهاي متعددي داشته اند.
در زمان فعلي در همۀ دنيا و حتي در كشور ما بسياري وجود دارند كه داراي همين ويژگي
هستند اما شايع ترين و مرسوم ترين محيطي كه اين مسئله را در آن مي توان ديد، حيطه
هاي باطني و نزد بزرگان باطني است.
[3]تعداد
پروژه هاي برنامه ريزي و راهبرد شده توسط ايليا «ميم» بيش از دويست مورد ميباشد و
اشاره سوال كننده به نسخه هاي اوليه كتبي است كه وي به آن دسترسي داشته است. ضمناً
نويسنده اين كتب بر خلاف نظر سوال كننده، استاد ايليا «ميم» نبوده بلكه آثار استاد
مستقل از پروژه هاي تحقيقاتي و مطالعاتي مذكور ميباشد.
[4]
همچون بسياري از موضوعات باطني ديگر، اختلاف نظرهاي زيادي در ديدگاههاي ارائه
شده پيرامون رؤيا وجود دارد. مردم موضعگيريهاي مختلفي نسبت به رؤيا دارند.
بعضيها آن را جدي ميگيرند اما اكثر مردم توجه چنداني به آن ندارند. در مورد اثر
رؤيا در زندگي انسان ميتوان به تأثيرات مختلفي اشاره كرد و مصداقهاي متعددي را
برشمرد اما براي شروع، شايد ذكر همين نكته كافي باشد كه اغلب بزرگان بشري در
رشتههاي ظاهري و باطني كساني بودهاند كه مسير رؤياي برتر خود را دنبال كردهاند.
آنها سرانجام به جايي رسيدند و كاري را كردند كه قبلاً رؤيايش را ديده بودند. اما
با اين حال نظرات مختلفي درباره رؤيا ارائه شده است كه بعضي از آنها تفاوت زيادي
با يكديگر دارند. فرويد، يونگ، آدلر، كورير، هارت و هر گروه از روانشناسان و
روانكاوان هر كدام موضوع را از يك زاويه تعريف ميكنند. شرقيها، ساحران،
روحگرايان و ماترياليستها هم موضوع را طورِ ديگري ميبينند. تحقيقات آزمايشگاهي
هم درباره تواناييهاي دروني انسان مِن جمله رؤيا مبهوت مانده است و هر روز حرف
جديدي ميزند و اعتراف ميكند واقعيتهاي باطني (و شايد بيش از همه، رؤيا) بيش از
آن چيزي است كه ما تصور ميكرديم. از طرفي
اهميتي كه اديان براي رؤيا و رؤيابيني قائل شدهاند بسيار چشمگير است تا حدي كه
اكثر پيامبران رؤيابين بودهاند و كلمه «نبي» [در اين تعريف انبياء، رسولان و
امامان تفكيك ميشوند] به معناي كسي است كه رؤياهاي الهي ميبيند و انبياء كساني
بودهاند كه از طريق امكان رؤيا، با غيب الهي در ارتباط بودهاند....منبع: رويا و
رويارويي ديدگاهها – نشريه علوم باطني – شماره 1
[5]موضوعآينده نگري و ديدن آينده پديده ايست كه در زندگي برخي
از بزرگان بارها ديده شده است بعنوان نمونه مطلبي را درباره مهاتما گاندي نقل مي
كنيم.
يكي از استادان دانشكده اسلاميا در پيشاور كه طي سفر گاندي به استان مرزي به
ديدار او رفته بود، از وي پرسيد كه آيا داراي قدرتي مثل نگاه پيشگويانه هست يا خير.
گاندي جي در پاسخ چنين گفت: من نمي دانم منظور شما از نگاه و مقصودتان از
پيشگويانه چيست. ولي بگذاريد يكي از تجارب زندگي ام را برايتان بازگو كنم. هنگامي
كه من روزه بيست و يك روزه خود را در زندان اعلام كردم، پيش از آن هيچ محاسبه و
استدلالي درباره اش نكرده بودم. شب قبل از آن وقتي براي استراحت به رختخواب مي
رفتم، به هيچ وجه نمي دانستم صبح روز بعد آغاز چنين روزه اي را اعلام خواهم كرد.
ولي در نيمه شب، صدايي از خواب بيدارم كرد و گفت: «روزه بگير». پرسيدم: «چه مدت؟»
گفت: «بيست و يك روز». بگويم كه در آن هنگام ذهن من تمايل به اتخاذ چنين تصميمي
نداشت، ولي فرمان به روشني و وضوح تمام به من ابلاغ شد. بگذاريد كار ديگري را نيز
كه انجام داده ام برايتان بازگو كنم. انگيزه هر كار تكان دهنده كه من در زندگي خود
انجام داده ام، نه محاسبات عقلاني كه غريزه – يا خدا – بوده است. مثلاً راهپيمايي
نمك به سوي بندر دندي در سال 1930. در ابتدا كوچك ترين تصوري از نحوه شكستن قانون
نمك و چگونگي به منصه ظهور رسيدن آن در ذهن نداشتم. پانديت موتي لعل و دوستان
ديگر، نگران و بي تاب بودند و نمي دانستند من چه خواهم كرد. من هم نمي توانستم
چيزي به آنها بگويم چرا كه خود نيز نمي دانستم. ولي تصور انجام راهپيمايي، ناگهان
مانند برق در ذهنم جرقه زد و همانگونه كه مي دانيد براي به حركت درآوردن مردم در
اقصي نقاط كشور كافي بود. بگذاريد به اين نكته آخر هم اشاره كنم. من تا واپسين روز
نمي دانستم كه ششم آوريل سال 1919 را به عنوان روز نيايش و روزه اعلام خواهم كرد.
من خوابي در اين باره ديدم، البته مانند سال 1930، پيشگويي يا شنيدن آوا در كار
نبود. احساس كردم اين كاري است كه بايد انجام دهم. هنگام صبح موضوع را با C.R. در ميان گذاشتم و آن را خطاب به ملت اعلام كردم و شما
خود مي دانيد كه فوراً چه استقبال فوق العاده اي از آن شد. (هاريجان، 14 مه 1938)
منبع: كتاب نيايش مهاتما گاندي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر