گذری بر
دیدگاه های کریشنامورتی، آزاد اندیش معاصر
جیدو
کریشنامورتی (۱۸۹۵-۱۹۸۶) عارف، متفکر، نویسنده و سخنران مشهور هندی بود.
موضوعاتی مثل تحول روانی انسان، مدیتیشن، ساختار ذهن، روابط انسانی و ایجاد تغییراتی مثبت در جامعه
بشری از جمله موضوعات مورد علاقه وی محسوب می شود. او تاکید داشت که تحول روانی در
درون فرد یک موضوع کاملا ضروری است و این تحول را نمی توان توسط یک نهاد بیرونی
مثل نهادهای سیاسی، مذهبی یا اجتماعی ایجاد کرد. جیدو کریشنامورتی در ۱۱ می ۱۸۹۵ در شهر کوچکی واقع در ۱۵۰ کیلومتری شمال مدرس در هند دیده
به جهان گشود. کریشنامورتی یکی از عارفان و ازاداندیشان معاصر
است که چکیده اندیشه هایش را می توان آزادسازی انسان از قیود درونی و خودشناسی به
معنای ناب کلمه بیان نمود. کریشنامورتی تا پایان زندگی خود
به تدریس و سخنرانی درباره مسائلی چون شناخت، آزادی، حقیقت و عشق در هند، اروپا و
آمریکا پرداخت و کتابهای متعددی چون "حضور
در هستی"، "شرح زندگی"، "نگاه در سکوت"،
"بصیرت"و "آینده اکنون است" را به چاپ رساند که بسیاری از آنها مطالب و گفتگوهای زنده او با سوالکنندگان است. کریشنامورتی در سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بر بسیاری از شخصیتهای هنری، ادبی و علمی قرن بیستم افرادی چون بیتلها، بروسلی و دیوید بوهم تاثیر
گذار بود و به همین دلیل او را به عنوان یکی از مهمترین شخصیت های پرطرفدار برای گروههای هیپیها در دهه ۱۹۶۰ نام بردند. ولی تصورات غلط و
اشتباهی نیز درباره تفکر و اندیشه کریشنامورتی نیز وجود دارد که بنا به پیشبینی خود او فاصله فکری میان او و شاگردانش را زیاد میکند. از این رو شاید اینطور بتوان گفت که تعلیمات کریشنامورتی تبلیغپذیر نیستند و او خود بر این عقیده بود که هیچ جانشینی ندارد و هیچ
کس مجاز نیست گفتههای او را تعبیر و تاویل کند. این اندیشمند بزرگ در ۱۷ فوریه ۱۹۸۶ در در ایالت کالیفرنیا دیده از
جهان فرو بست.
کریشنا مورتی از سالهای نوجوانی در اروپا در مدرسه ای مذهبی به تحصیل خصوصی
پرداخت و معلمان و نزدیکان وی با مشاهده نبوغ و نشانه های ویژه ای که داشت به او
نام مسیح موعود دادند و در همین راستا به تعلیم او پرداختند. اما پس از مدتی
کریشنامورتی اعلام کرد که مسیح موعود نبوده و نمی خواهد دیگران سرسپرده او باشند.
از نظر او رابطه مرید و مرادی رابطه ای کاملا مخرب و باطل است و تنها وظیفه و هدفی
که او دنبال می کند روشنگری و چراغی فرا راه دیگران است تا آنها بتوانند با درک
شخصی خود به تکامل و بلوغ فردی دست یافته و خود به درک حقیقت نایل شوند. حقیقتی که
از خودشناسی شروع و به خودشناسی خاتمه می یابد. جوهر سخن کریشنا مورتی اینست که
رستاخیز راستین تنها زمانی در جهان بوقوع می پیوندد که رستاخیزی درونی در دل تک تک
ادمیان رخ دهد و آنها بتوانند حقیقت را در ورای حجاب هر اعتقاد، تعصب و باوری درک
کنند. او هدف تعالیم خود را رهایی انسان ها از قیود درونی و روانی ان هم توسط خود
فرد و تنها در سایه راهنمایی های خود می دانست. این یکی از توصیه های اصلی اوست که
بارها در کلام خود تکرار کرده است: "چراغی فرا راه خویشتن باشید"
نقل قول هایی از کریشنا
مورتی
§
انسان
ممکن است از متن ترس ها توهمات و آشفتگی های درون خویش خدایی را متصور شود، ولی
چنین خدایی غیر از آن یگانه بی نشان است که برون از هرگونه وهم و اندیشه است. ذهنی
که اسیر تعصب و پیش داوری است نمی تواند در کیفیت شناخت((حقیقت))باشد.ذهنی که
دانستگی را وسیله ی رهایی از دانستگی قرار می دهد هرگز از حیله ی دانسته های خود
رها نخواهد شد هرگز از محدوده ی آن دانسته ها فراتر نخواهد رفت. ذهنی که اسیر
دانستگی است و دانستگی را به عنوان ابزار آزادی به کار می گیرد به آزادی دست
نخواهد یافت.
§
ترس ناشی
از به خطر افتادن تعلقات و اندوخته ها است و ما نظریات و باور های خود را نیز شکلی
از اندوخته های خود می دانیم به هیمن جهت است که وقتی نظریات و باورهایمان مورد
ضربه قرار می گیرندو نفی می شوند همانقدر دچار هراس می شویم که دارایی های مادیمان
به خطر افتاده اند.
§
وقتی من
فرزند خود را از دست می دهم رنج من به خاطر این نیست که او رفته، بلکه به خاطر این
است که من تنها مانده ام، من مهمم نه او.
برخی از تعالیم کریشنامورتی
رهایی از شرطی
شدگی ذهن
«به ساختارها عادت نکنید و تعلق خود به ساختارها را دور بریزید.»
دریافت آزادانه حقیقت فارغ از شرطی شدگی های ذهن، قضاوت ها و باورهای
کلیشه ای جوهر تعالیم و آموزه های کریشنامورتی است. او معتقد است تنها ذهنی که
بوسیله ی عقیده، ارزش های قیاسی و اعتباری مقید و محصور نگشته است قادر به درک
حقیقت خواهد شد.[1]
همان دیدگاهی که بسیاری از عارفان نیز به آن معتقدند و در کلام معروف مولوی می
خوانیم: پای استدلالیان چوبین بود، پای چوبین سخت بی تمکین بود.
کریشنا (در کتاب نگاه سکوت) در پاسخ این سوال که نظر شما در باره
خدا، حقیقت و ماورا چیست؟ می گوید: «دانش، منطق، و عقل را به حقیقت راهی نیست،
اینها ابزار کشف حقیقت نیستند ... انچه فکر بدان می اندیشد خدا نیست؛ زیرا فکر یک
ابزار مادی است، منشا و خاستگاه فکر، یعنی سلول های مغز ماده اند. و شناخت خدا به
وسیله یک ابزار مادی غیر ممکن است... زهد، تقوی، تقدس، عشق، و هر ان کیفیت ورای
ماده قابل ادراک به وسیله فکر نیست ... ادراک ماوراء، خدا، اولوهیت و کیفیت های
غیر مادی هنگامی ممکن است که فکر دخالتی نداشته باشد... » (توجه به این نکته لازم
است که اثبات وجود خدا به وسیله عقل، با شناخت خدا به وسیله عقل دو امر متفاوت
است.)
در جای دیگر
(کتاب پر پرواز) می گوید: «در کل جهان دو نوع انسان وجود دارد- آنها که شناخت
دارند و آنها که شناخت ندارند و این شناخت و معرفت تنها چیزی است که حائز اهمیت
است...انچه مهم است تحقق این شناخت است – شناخت نسبت به مشیت پروردگار برای
انسانها. زیرا خداوند تدبری دارد و آن تکامل و تحول است. به محض آنکه انسان این
حقیقت را ببیند و نسبت به آن معرفت یابد، دیگر نمی تواند خویشتن را از کسب آن
و یگانگی با آن باز دارد. زیرا حقیت بسیار
باشکوه و زیباست . لذا چون (چنین انسانی) شناخت دارد، در جوار پروردگار قرار می
گیرد.»
آنچه
کریشنامورتی از آن به عنوان عامل بازدارنده برای کشف حقیقت یاد می کند خود فکر
نیست بلکه وجه خطرات و مکرهای فکر است که می تواند انسان را اسیر خود کند چیزی که
اصطلاحا فکر زدگی نامیده می شود و مانع انسان از حرکت باطنی و دریافت حقیقت می
شود. بر خلاف سوبرداشت های اشتباهی که درباره تعالیم مورتی وجود دارد او هیچگاه
قوه فکر را بی اهمیت نمی شمارد بلکه استفاده نا به جا از فکر را در حوزه ای که نمی
تواند پاسخگو باشد مردود می شمارد. او در این ارتباط می گوید: «فکر در زمینه های
خاصی اهمیت دارد ولی فکر نمی تواند به آن چیزی دست یابد که ورای فکر است، که محصول
فکر نیست . فکر محصول شناختگی است؛ بنا براین نمی تواند به کنه ناشناخته برود، به
کنه چیزی برود که غیر قابل شناخت است»[2]
کریشنا فکر را
رد نمی کند بلکه می گوید برای درست و کامل عمل کردن و دورشدن از رنج و اشتباه
بایستی از شرطی شدگی ذهن ، انچه که درذهن انباشته شده، از دانسته ها و از گذشته
رها شد تا بتوان آزادانه و با آرامش نگاهی به حقیقت انداخت. بایستی متفکر با فکر
یکی شود تا بتواند در درون خود صلح برقرار کند در غیر اینصورت در صورت جدا بودن
متفکر از فکر یا مشاهده کننده از مشاهده شونده همیشه مشاهده گر در بند قضاوتهای
خود گیر می افتد و نمی تواند عملی آزادانه و حقیقی انجام دهد. کریشنا می گوید: «اگر
فرهنگ، شغل، آداب و رسوم، حکومت و جامعه و ایدئولوژی و اعتقادها بر انسان مسلط شود
و بخواهد انسان را ابزار و وسیله ای برای کنترل و هدایت او و رسیدن به اهداف خود
قراردهد منجر به تخریب و تباهی و فساد جامعه و انسان میشود و او را به موجودی مرده
و بی روح تبدیل مکیند . ولی اگر همه اینها برای تعالی و خودشناسی انسان باشد خوب و
سازنده میشود.»
کریشنا نگرش باز
و غیرکلیشه ای خود را در عمل نیز آشکار می نماید و در این راستا انجمن نظام ستاره
شرق – سازمان معنوی که سال ها رهبری آن را بر عهده داشت – را منحل می کند و سپس در
یکی از سخنرانی های خود می گوید: «حقيقت كه حدّ و مرزي ندارد؛ كاملاًلايتناهي و نامشروط است و از هيچ
راه يا مسيري نميتوان به آن نزديك شد. به هيچ عنوان قابل سازماندهي نيست. به همان
نسبت هيچ سازماني نبايد تشكيل شود تا مردم را در راه يا مسيري به خصوص هدايت و
راهنمايي كند و يا آنان را ناگزير به برگزيدن آن مسير سازد... چنانچه به حقيقت اين موضوع پي ميبريد. در اين صورت متوجّه خواهيد شد كه سازمان دادن يك اعتقاد و باور تا چه
اندازه غير ممكن است. اعتقاد يك موضوع كاملاً شخصي و فردي است. شما نمي توانيد و
مجاز نيستيد به آن شكل و ساختار مشخصي بدهيد و سازماندهي آن را برعهده بگيريد.
چنانچه مرتكب اين عمل شويد، آن اعتقاد بي جان و مرده و جامد خواهد شد.»
راهبرد
تفکر و کنترل نفس
کریشنامورتی
اعتقاد دارد که ذهن و فکر انسان نباید بر او غالب شود و او را به هر طرف که می
خواهد بکشاند. از یک دیدگاه می توان گفت در تعالیم کریشنا فکر و ذهن انسان معادل
نفس شمرده می شود که می بایست به کنترل او در آید. اگرچه برخی مخالفان کریشنا مورتی تعالیم او را نفس پرستی و خودش را شیطانی در
خدمت نفس! می خوانند اما هیچ استدلال روشنی برای این ادعای خود نداشته اند و تا به
حال کسی توضیح نداده است که چطور چنین اتهاماتی می تواند قابل قبول باشد در حالی
که محوریت تعالیم کریشنا دقیقا در نقطه مقابل نفس و ذهن سلطه گر انسان قرار دارد.
او همواره سعی می کرد پیروان خود را به استفاده جهت مند و درست فکر راهبرد کند و
در این رابطه می گوید: «از قدرت تفکرت، هر روز
برای اهداف خیر استفاده کن. نیریی باش در جهت
تکامل و تحول. هر روز به کسی بیندیش که می دانی در اندوه یا رنج بسر می برد
و نیازمند کمک است. اندیشه های عاشقانه ات را بر سر او بریزان و بپاشان. ذهنت را
از کبر و غرور منزه نگهدار زیرا کبر از جهل بر می خیزد.. انسان خردمند می داند که
بزرگی تنها سزاوار پروردگار است و تمامی اعمال خیر، تنها توسط او انجام می
پذیرد...»[3]
دیوید بوهم
پرفسور فیزیک نظری، درباره تعالیم کریشنا در حوزه فکر و تجربه ای که پس از ملاقات
با وی داشته، می گوید: در این مباحث ما بطور کامل و ژرف به بسیاری از پرسشهایی که به نوعی دررابطه با کار
علمی من بود، پیرامون طبیعت، فضا، زمان و جهان، همچنین در حول و حوش بی نظمی عمومی و اغتشاشی که خود آگاهی نوع
بشر را تحت نفوذ خویش قرار داده بود پرداختیم در اینجاست که من با آنچه که احساس
میکنم کشف
اصلی کریشنا مورتی در آن است مواجه شدم آنچه او به طور جدی پیشنهاد میکرد این است که تمامی این بینظمی که در واقع علت بنیادی اندوه
و غم گسترده و همه جا گیر و بدبختی است و از سویی نیز مانع همکاری نوع بشر با یکدیگر میشود، در این حقیقت نهفته است که
ما نسبت به طبیعت کلی فرآیندهای تفکر خویش جاهل و نادان هستیم، یا به
عبارتی دیگر میتوان گفت، تا زمانی که ما درگیر فعالیت تفکر هستیم آنچه را که
عملا در حال وقوع است نمیبینیم. کریشنا مورتی احساس میکند که از طریق تمرکز و محدود کردن توجه برای دیدن کار تفکر مستقیما در مییابد که فکر یک فرآیند مادی است که
در درون انسان و بطور کلی مغز و سیستم عصبی او در جریان است.[4]
ظلم و ستم از دیدگاه
کریشنا مورتی
«ظلم و ستم بر دو گونه
است، عمدی و غیر عمدی. ظلم عمدی یعنی صدمه زدن به دیگرموجودات زنده با قصد و نیت
قبلی و این بزرگترین گناه است- کاری که از شیطان سر می زند نه انسان. به خودت خواهی
گفت: مسلما هیچ انسانی به چنین عملی دست نمی زند؛ اما بدان که انسانها اغلب این
کار را می کنند و هم اکنون نیز به آن مشغولند. مستنطق های محکمۀ تفتیش عقاید نیز
چنین کردند، بسیاری از انسانهای مذهبی به نام مذاهبشان دست به این عمل زده اند. کالبدشکافان
(دانشمندانی که به تشریح جانوران زنده می پردازند) و
نیز بسیاری از مدرسین، عادتمندانه چنین می کنند. همۀ اینها می کوشند تا ظلم خویش
را با اعلام اینکه عملشان ناشی از یک سنت است، توجیه کنند حتی اگر عده کثیری مرتکب
عملی شوند، باز آن عمل ، گناه محسوب می شود. "کارما" کاری به سنت ندارد
و "کارما"ی ظلم هولناکترین آنهاست»[5]
«در سخن انسان نیز ظلم و
ستم وجود دارد و انسانی که واژه ای را با قصد و نیت زخمی کردن دیگران به زبان می
آورد نیز به خاطر کاری که کرده، گناهکار است. از این کار برحذر باش . اما بعضی
مواقع واژه ای که از سر بی توجهی به زبان می آید، نیز همان قدر صدمه زننده است که
مغرضانه گفته شود. لذا باید مراقب ظلم غیر عمدی نیز باشی. نه تنها باید از شر
برحذر باشی بلکه باید در انجام اعمال خیر نیز مدام فعال باشی»[6]
***
قابل ذکر است که مخالفان و
دشمنان کریشنا مورتی تعالیم و اندیشه های او را با انتقادات مخرب و تحریف های
شدیدی مواجه ساخته و آنها را به شیوه ناعادلانه ای زیرسوال برده اند. او را تا به
حال به سفسطه گری، مبهم گویی، شیطانی در خدمت نفس، مروج فرقه مسیحیت صحیون، فرقه شیطان
پرستی، ادعای تقدس و مسیح موعود متهم کرده اند. تخریب شخصیتی این متفکر بزرگ تا
آنجا پیش رود که او را (مانند بسیاری دیگر از اساتید فکری و معنوی جهان) به
سواستفاده جنسی و فریب شاگردان خود متهم می کنند. این در حالی است که به اعتقاد ناظران بسیاری هیچ
یک از آنها با حقیقت زندگی و آموزه های کریشنامورتی همخوانی ندارد و آثار و تعالیم
او خود گویای تلاش های چشم گیر این معلم بزرگ در جهت گسترش آزاد اندیشی و بیدار
کردن فطرت حقیقت جوی انسان ها به شمار می رود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر