دالایی لاما؛ آموزگار اصل
عدم خشونت و نماد صلح جهانی
تنزین گیاتسو مشهور به
دالایی لامای چهاردهم به عنوان آموزگار
بزرگ اصل عدم خشونت حتی بیش از آنچه در باره ماهاتما گاندی و نلسون ماندلا گفته میشود،
بیشتر عمر خود را در راه برقراری صلح و دوستی میان مردم تبت با دولت چین و نیز
گسترش صلح در جهان صرف کردهاست. دالایی لاما رهبر معنوی تبت و از رهبران اصلی
اپوزیسیون چین می باشد. اکثر مردم جهان او را بعنوان نمادی از محبت و انعطاف پذیری
و آسان گیری می شناسند. مقامات دولت چنین نیز دالایی لاما را به خرابکار، تجزیه
طلب و دروغگویی متهم کرده اند و خصوصا بعد از آنکه دالایی لاما دولت چین را به
دنبال کردن سیاست "نسل کشی فرهنگی" در تبت متهم نمود، واکنش مقامات چینی
را بیش از پیش علیه خود برانگیخت. همچنین از دیدگاه روحانیت تندرو و دستگاه های
مذهبی امنیتی ایران و رسانه های وابسته به آن، دالایی لاما مروج کفر و بی دینی،
عامل سازمان سیا و موساد بوده و در اصل یک صحیونیست است! اما در مقابل تبلیغات
منفی دولت های سرکوبگر و غیردموکراتیکی نظیر چین و ایران، دالایی لاما در نقاط
مختلف جهان طرفداران بسیار زیادی دارد و امروزه شهرت و نفوذ او بسی فراتر از
جامعه ۶ میلیون پیروان تبتی است. بنابر نتيجه نظرسنجي مجله آلماني اشپيگل،
دالاي لاما در آلمان از پاپ که يک آلماني است محبوبيت بيشتري دارد. او به شدت
مخالف روش هاي خشونت آميز بوده و همواره معتقد است راه حل مناسبي براي دستيابي تبت
به خودمختاري حقيقي وجود دارد. هفتهنامه تایم در شماره ۲ مه ۲۰۰۸، پنجمین فهرست
سالانه «بانفوذترین زنان و مردان جهان» را منتشر کرد. در این ردهبندی، دالایی
لاما در مقام اول در رده «بانفوذترین رهبران کشورها و انقلابیون» جای داشت.
تلاشهای غیر خشونت آمیز دالایی لاما در راه حفظ فرهنگ تبت و آزادی این منطقه جایزه
صلح نوبل سال 1989 را برای او به همراه داشت. در سال 2006 شهروند افتخاری کانادا
را پذیرفت و در سال 2007 نشان طلای کنگره ایالات متحده به او اهدا شد.
دالاییلاما در راستای به
رسمیت شناختهشدن پیام صلح، رویکرد غیرخشونتآمیز، درک بین ادیان، مسئولیتپذیری و
محبت جهانی خود تاکنون بیش از 84 جایزه، دکترای افتخاری، تقدیرنامه و غیره دریافت
کرده است. وی همچنین تاکنون بیش از 72 جلد کتاب از جمله "تبت من"،
"مهربانی، وضوح وبینش" و " اتحادیه خوشی و پوچی" منتشر کرده
است.
رهبر معنوی بوداییان تبت
برای ارائه درسهای معنوی به دانشگاه کالگاری کانادا و همچنین به مؤسسه هندی مدیریت
در دهلی نو برای تدریس مدیریت رفته است اگر چه وی هیچ زمینه ای در مدیریت ندارد
اما مدیر روابط عمومی موسسه هندی مدیریت می گوید: تعهد دالایی لاما به ارتقای
ارزشهای انسانی چون: محبت، تساهل، قناعت و خویشتنداری درخور توجه و تجزیه و تحلیل
است. این صفات مدیریت بوده و دالاییلاما به ما کمک میکند در آینده بتوانیم
مدیریت را برعهده گیرید میتواند ما را در یادگیری مرزهای جدید در مدیریت یاری
نماید.
به اعتقاد این معلم معنوی،
صلح درونی مى تواند صلح و آرامش بیرونى را در پى داشته باشد و دیگران بسیاری از
کتاب ها و سخنرانی های او را گنجینه ای برای بهتر زیستن و خودشناسی می دانند.
***
دالایی لامای زمان و خرد
جمعی
دالایی لاما، که در اصل
تنزین گیاتسو نام دارد، در سال 1935 متولد
شد و آموزش او در زمینه مسایل دینی بوداییان تبتی و همچنین سایر علوم و زبان های
خارجی از سن چهار سالگی آغاز شد. تنزین گیاتسو یکی از شانزده فرزند یک خانواده
کشاورز در استان "آمدو" تبت بود و در همان سن دو سالگی به عنوان حامل
روح و خرد تناسخ یافته دالایی لامای سیزدهم و جانشین او اعلام شد و دالایی لامای
چهاردهم نام گرفت.
دالایی لاما لقبی است که به
رهبر دینی بوداییان تبت داده میشود. دالایی لاما عنوان رهبر دینی تبت از قرن
چهاردهم میلادی به بعد است و به اعتقاد بوداییان تبتی، در هر دوره، روح یا خرد
جمعی تمامی دارندگان قبلی این مقام در دالایی لامای زمان تناسخ می یابد. در حال
حاضر ابن لقب به تنزین گیاتسو اعطا شدهاست. دالایی لاما بر رهبران هر چهار مکتب
بودایی برتری دارد. در خلال سده ۱۷ تا سال ۱۹۵۹، دالایی لاما رئیس حکومت تبت بود و
از اقامتگاه خود در قصر پوتالا که در شهر لهاسا قرار داشت، بر بخش بزرگی از این
سرزمین فرمانروایی میکرد. برای دالایی لاما اغلب پیش از این لقب، عنوان «حضرت
مقدس» بهکار میرود. پیروان دالایی لاما بر این باورند که بیدارگر بوداسف مهرورزی
که اولوکیتشوارا نام دارد مانند همه زندگان باززایی دارد و دالایی لاما همان
بیدارگر مهرورزی در جسمی جدید است. واژه دالایی در زبان مغولی به معنی «اقیانوس»
است و لاما (بلا ما) معادل تبتی واژه پیر در معنی مرشد است.
پس از مرگ هر دالایی لاما،
راهبان ارشد بودایی بر اساس پیشگوی رسمی تبت جستجو برای یافتن فردی با خصوصیات پیش
بینی شده، از جمله آگاهی غیر اکتسابی از برخی اشیا یا مشخصات دالایی لامای قبلی،
را آغاز می کنند. این فرد که، ممکن است کودکی خردسال باشد، توسط رهبران ارشد دینی
آموزش می یابد و رهبری روحانی و سیاسی تبتیان را بر عهده می گیرد.
دارندگان این عنوان از قرن
هفدهم در راس تشکیلات سیاسی تبت قرار داشته اند و در فاصله سقوط نظام سلطنت در چین
در اوایل قرن بیستم تا پیروزی کمونیست ها در سال 1949 میلادی کمابیش از استقلال
کامل در حکومت بر این سرزمین برخوردار بودند.
***
گوشه ای از برخوردها با
دالایی لاما و پیروانش
دالایی لاما در سن پانزده سالگی
به عنوان رهبر سیاسی تبت بر تخت نشست در حالیکه نیروهای جمهوری خلق چین مجددا این
سرزمین را به اشغال درآورده بودند. در پی این تحول، دالایی لاما توافقی را در مورد
حدود اختیارات دولت محلی تبت با مقامات چینی امضا کرد و بر اساس آن، از سوی چین به
عنوان رئیس کمیته مقدماتی منطقه خودمختار تبت شناخته شد.
در سال 1956، مردم تبت علیه
آنچه که فشار دولت چین بر دولت محلی خود می دانستند قیام کردند که تا سال 1959 و
سرکوب خشونت آمیز این قیام به دست ارتش سرخ چین ادامه داشت. پس از سرکوب این قیام،
دالایی لاما همراه با جمعی از رهبران تبتی این سرزمین را ترک کرد و در هند دولت در
تبعید تبت را تشکیل داد. بعد از این واقعه حدود 80 هزار پناهنده تبتي هم به او
پيوستند و هم اکنون بيشتر از 120 هزار تبتي در تبعيد و به دور از وطن در هند زندگي
مي کنند.
اندیشه های جهانی و تلاش های
بین المللی
دالاي لاما بعد از تبعيد او
تا به حال به كشورهای بسیاری سفر كرده و در بیش از ۴۶ كشور به سخنرانی، ملاقات با
سیاستمداران و مردمان عادی و سایر فعالیت های صلح آمیز اشتغال داشته است. در سال
۱۹۷۳ در واتیكان با پاپ پل ششم ملاقات كرد. در ۱۹۸۰ در یك كنفرانس مطبوعاتی در رم
اظهار امیدواری كرد كه با پاپ ژان پل دوم دیدار كند. او در بخشی از سخنانش در این
كنفرانس گفت كه «ما در دوره بحران های بزرگ زندگی می كنیم، دوره ای كه دنیا با
مصائب نگران كننده ای روبرو است. ممكن نیست كه جز با وجود امنیت و هماهنگی میان
مردمان به آرامش روحی رسید.» دالایی لاما این را مبنای ایمان و امید خود برای
ملاقات با شخصیت های برجسته و متحول ساختن افكار و احساسات می داند تا به تعبیر
خودش «دری به سوی روابط صلح آمیز در میان مردمان گشوده شود.» او از سال ۱۹۸۰ تا
۱۹۹۰ چندین بار با پاپ ژان پل دوم ملاقات هایی كرد. در طول این سال ها با مراجع
مذهبی دیگر نیز دیدارهایی داشت.
در زندگینامه دالایی لاما
آمده كه او غالباً می گوید: «من فقط یك راهب بودایی ساده ام – نه بیشتر، نه كمتر.»
او بنابراین نوشته ها، صبح ها ساعت ۴ از خواب برمی خیزد به مراقبه می پردازد. به
امور روزمره رسیدگی می كند و به تعلیم و تدریس مذهبی و ملاقات هایش ادامه می دهد.
او اغلب این سخن حكیم بودایی مشهور قرن هشتم، شانتی دوا را با خود تكرار می كند:
«تا وقتی كه زندگی و زمین برپاست و تا وقتی كه موجودات زنده به حیات خود ادامه می
دهند من نیز تاب می آورم و تا آنجا كه در توان دارم می كوشم از مصائب دنیا بكاهم.»
دالایی لاما علاوه بر جایزه صلح نوبل از قرار معلوم جوایز متعدد دیگری نیز دریافت
كرد و از چندین دانشگاه دكترای افتخاری به او اهدا شده است.در سخنرانی اش به
مناسبت دریافت جایزه نوبل در صلح چنین گفت: «دنیای امروز اقتضا می كند كه یگانگی
بشر را بپذیریم. در گذشته، جوامع مختلف می توانستند یكدیگر را از هم كاملاً جدا و
مجزا بشمارند. بعضی حتی می توانستند در جدایی كامل به حیات خود ادامه دهند. اما
امروزه هر اتفاقی در یك منطقه بیفتد، نهایتاً بر بسیاری از مناطق دیگر اثر می
گذارد.»«وقتی مردم مناطق مختلف جهان را ملاقات می كنم همواره به یاد می آورم كه ما
همه اساساً همانند یكدیگریم: ما همه انسانیم. شاید لباس های مختلف داشته باشیم،
رنگ پوست هایمان متفاوت باشد و به زبان های گوناگون سخن بگوییم. اینها همه مربوط
به سطح و ظاهر است. اما اساساً ما همه انسان هستیم و همانند یكدیگر. این همان چیزی
است كه ما را با یكدیگر پیوند می دهد. از همین روست كه می توانیم همدیگر را
بشناسیم و بر دوستی و قرابت میان هم بیفزاییم.»
به عقیده دالایی لاما درك
عمیق این نكته كه وحدتی عمیق میان همه انسان ها وجود دارد و اینكه همه در جست وجوی
سعادت و شادمانی اند و می كوشند از رنج و مصیبت بگریزند در بسط و گسترش حس برادری
و همدلی، بسیار سودمند است. او تصریح می كند كه اگر هر انسانی خودخواهانه فقط آنچه
را كه خود می پسندد دنبال كند و نسبت به زندگی و نیازهای دیگران بی اعتنا باشد در
نهایت نه تنها به دیگران بلكه به خود نیز آسیب می رساند.
***
چکیده اتهامات دالایی لاما
در رسانه های وابسته به روحانیت ایران
در راستای پروژه تخریب و
سیاه نمایی چهره اساتید معنوی و فکری ایران و جهان، قلم بدستان حکومتی در ایران طی
انتشار کتابها، مقالات، سایت ها و سخنرانی های متعدد اتهاماتی را به دالایی لاما
وارد کرده اند که مختصرا به برخی از آن ها شاره می شود:
- حجت
الاسلام محمد تقی فعالی در کتاب «نگرشی بر آرا و اندیشه های دالایی لاما» می
نویسد: «آنچه دالايي لاما در برابرش سرتسلیم فرود آورده، همان است که امروزه از آن
به «کثرت گرايي ديني» و « پلوراليزم ديني» ياد مي شود.». در بخش دیگری از همین
کتاب آمده است :
«او از سال 1595میلادی
به همراه صدهزار نفر از پيروانش توسط چين به هند تبعيد شد و هم اكنون در
دانشگاههاي معتبر غرب، به او كرسيهاي متعددي دادهاند تا مروج رسمي عرفان سكولار
و مبارزه مسالمت جويانه (ذلتپذير) و معنويت بدون خدا و متافيزيك بدون معاد و
پيامبري و وحي باشد.»
- احمد
حسین شریفی در کتاب عرفان حقیقی و عرفان کاذب می گوید: اندیشه های دالایی منحرف
است و برای اثبات این موضوع به یکی از سخنان دالایی لاما استناد می کند که گفته
است: دین داشتن مهم نیست انسان بودن مهم است دین خارج از ما نیست پس نیت پاک اساس
هر مذهبی است او حقیقت نهایی ادیان را یکی می داند و نقش مذهب را رواج ایثار و
همدردی ، از تعالیم دالایی لاما بر می آید که او در زمینه ی معنویت و دینداری قائل
به تنوع و تکثر و به اصطلاح پلورالیسم است.
- پژوهشکده
تحقیقات اسلامی درباره او می گوید: از نظرات و دیدگا های رهبر تبتیان استفاده می
شود که او به تنوع و تکثر ادیان معتقد است و دین خاصی را شرط وصول به اهداف مورد
نظر خویش نمی داند وی می گوید :حقیقت تمام ادیان (با وجود تفاوت نام و عناوین آنها
) یکسان است. همچنین گفته می شود: چراغ سبز آمریکا به این رهبر بودایی تبت و دفاع
جانبدارانه از او تاثیر بسیاری در تبلیغ تفکرانه اش در سطح جهانی داشت ... سخنرانی
های او در دوره تبعیدی که در خارج از چین سپری کرده است بر محور گفت و گو و پایه
های صلح بشری قرار داشت و با شعار صلح جوئی توانست تفکرات الحادی خود را در جهان
گسترش دهد.
- برخی
دیگر از بلندگوهای وابسته به دستگاه مذهبی- امنیتی ایران او را به جاسوس، مهره
صحیونیست، دست نشانده غرب و ... متهم می کنند و درباره او می گویند: «دالایی لاما
که مهره معنوی سازمان جاسوسی سیا در انقلابهای مخملی شناخته می شود، در
دهارامسالای هند ساکن است؛ جائی که به ادعای رسانه های صهیونیستی، مقر دولت در
تبعید تبت شناخته می شود. صهیونیست ها اکنون با ستایش از رهبرانی چون «دالایی
لاما» و تبلیغ فرقه هایی مانند «بودیسم»، می کوشند تا عرفان های جعلی مطلوب خود را
در جوامع اسلامی ترویج کنند.»
و در جایی دیگر گفته می شود:
«به طور قاطع می توان دالایی لاما را یکی از دست نشانده های سازمان جاسوسی امریکا
در جریان سازی جنبشهای شبه عرفانی نوپدید دانست. بنا بر پژوهشهای صورت گرفته و
شواهد و قرائن موجود، به طور قاطع می توان دالایی لاما را یکی از دست نشانده های
سازمان جاسوسی امریکا در جریان سازی جنبشهای شبه عرفانی نوپدید دانست. گفتنی است
امثال وی در کشور ایران و در جریان فرقه سازی ها و تولد نامشروع شبه عرفانهای التقاطی
و بدون شریعت نیز قابل مشاهده بوده و هستند.»
« دالایی لاما فراماسون بوده و در جهت تحقق اهداف شیطانی
سازمان جهانی فراماسونری خدمت می کند.»
] دالایی لاما [ به
بهانه حمایت مهره معنوی سازمان CIA از موج سبز پیوستن
«گزینه معنوی سازمان سیا در انقلابهای رنگین» به حرکت موسوم به جنبش سبز کارگزاران
کودتای مخملی را کاملتر کرد. ... شناخت دالایی لاما به عنوان کارگزار معنوی سازمان
سیا (در شرق آسیا جهت مقابله و ایجاد ناآرامی در برابر قدرتهای رقیب با پوششهای
دینی نسبیت گرایانه)، می تواند ابعاد جدیدی از این ماجرا را مشخص کند.
شیفته سلطه جهانی و مرید
صهیونیسم تنزین گیاتسو که از گزینههای مطرح برای رهبری دین نوین جهانی است که
برای تقارب ادیان و با هدف مبارزه با ادیان اصولی مانند اسلام شکل گرفته است،
تاکنون بارها شیفتگی و نزدیکی خود به جهان سلطه و رژیم صهیونستی را اظهار کرده است
و با آنکه شعار اصلی آئینش را صلح و شادمانی برای همه میداند، چند مسافرت رسمی به
سرزمین اشغالی و دیدار با سرکردگان اسرائیل غاصب داشته و رسماً در مقابل دیوار
ندبه در اورشلیم به ادای احترام و نیایش پرداخته است.
***
مروری بر دیدگاه های دالایی
لاما
خشونت و عقل سلیم
«من خود را هواخواه
یا شاگرد مهاتما گاندی میدانم و دوستدار مادر ترزا. اما تفاوت میان من و
مهاتما گاندی در این است كه گاندی پیشگام بود و راه را نشان داد و من او
را سرمشق قرار دادم و راه او را دنبال میكنم. وانگهی، بیتردید در عصرما،
در پایان قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یكم ما چه بسا علمیتر شدهایم و در
نگرش خود نرمش بیشتری داریم. اما مهاتما گاندی یك قدیس بود و من انسان
كوچكی هستم. با این همه راهبرد من از عدم خشونت متكی بر آموزشها نیست،
برعقل سلیم تكیه دارد. هرگاه درباره عدم خشونت صحبت كنم به بودا یا سنت
دینی دیگری ارجاع نمیدهم، فقط از تجربههای مشترك میگویم. خشونت یعنی
آزار؛ صلح و آرامش تنها به معنای نبود درد نیست، بلكه راهی است برای
حمایت و حفاظت از شادی. هدف حفظ خویش است از رنج و ترفیع به سرچشمه
شادی درونی. این آرامش است، خواه از طریق دستاوردهای علمی به دست آید
خواه با تجارب و دریافتهای مشترك.
به اعتقاد من دنیای ما
عقل سلیم را از دست داده است. رها كردن عقل سلیم در دو سطح مطرح است.
یك وقت عقل سلیم را از دست میدهی و دیوانه میشوی. زمان دیگر ۲۰ ساعت
رفتار طبیعی داری، بعد چندساعتی دچار نفرت میشوی. در آن لحظات نحوه تفكر
فرد فاقد عقل سلیم است، چون مبنای عقل سلیم بر تفكر عقلانی است و زمانی
كه ذهن مقهور نفرت است قادر نیست معقول كار كند. بنابراین در آن مدت فرد
مورد نظر آدم دیوانهای است. این نوع دیوانگی بدتر از دیوانگی عادی است.
این دو اختلال دماغی را با یكدیگر بسنجید! در مورد اول، شخصی دیوانه است
اما در امور نادرست دخالت نمیكند. در مورد دوم، شخص گرفتار نفرت است و از
مسیر تفكر طبیعی خارج میشود. این یكی بدتر است چون میتواند فجایع عدیده
به بار آورد. مثل این است كه فردی همیشه دروغ میگوید، چون همه میدانند
كه آدمی دروغگوست كسی به او اعتماد نمیكند و دروغهایش خطرناك نیستند. اما
اگر فرد راستگو و صادقی دروغ بگوید خیلی خطرناك است. به همین صورت آدمی
كه ۲۴ ساعت دیوانه باشد، چندان خطری ندارد، اما غالبا آدمهای بسیار طبیعی
گاه و بیگاه دچار جنون میشوند - مانند بعضی از رهبران سیاسی ما در جهان
امروز. این آدمها واقعا خطرناكاند.»
عشق و خدمت
«... همه ادیان از ضرورت
به كار بستن عشق، بخشندگی، تساهل و اینگونه امور سخن میگویند. در آیین
بودایی نیز شفقت اساس و پایه است. قطعا از دو سنت پالی و سانسكریت در دل
آیین بودایی مطلعاید. در سنت سانسكریت شفقت صرفا احساس همدردی نسبت به
دیگری نیست. گونهای سپردن التزام و تعهد به دیگران است. بخشی از این
عمل كل وجود من است و نه تنها من، همه كسانی كه وجود خود را در راه خدمت
به دیگران میسپارند و نه فقط در این زندگی همچنین در زندگی بعدی، چنیناند....
مثالی میآورم از یك راهب بودایی كه اینك ۸۵ ساله است. پس از ۱۹۵۹ این
مرد ۱۸ سال از عمرش را در گولاك (زندان ها)ی چین سپری كرد. اوایل ۱۹۸۰ به
دارام سالا آمد، چون چینیها به بعضی از تبتیها اجازه خروج از تبت دادند.
در گفتوگویی كه با این مرد داشتم به من گفت در آن ۱۸ سال در زندان با
خطرات بسیاری دست و پنجه نرم كرده است. از او درباره آن خطرات پرسیدم.
به من گفت بدترین خطر ترس از دست دادن شفقت نسبت به چینیها بود. گمانم
شفقت چنین مهم است و اگر آسیب ببیند بشریت در خطر خواهد افتاد. من شاید در
مرتبه آن راهب تبتی نباشم، شاید آدمی باشم كه از كوره در میرود. اما
توانایی من هرچه باشد، در هر مرتبهای باشم، میتوانم و باید به نحوی به
دیگران خدمت كنم. احساس میكنم به عنوان یك بودایی و هم در مقام دالایی
لاما- با این فرصتی كه در اختیار من است- با داشتن عنوان دالایی لاما را
با خود دارم، در مقایسه با آن راهبان در شرایط بهتری برای خدمت به دیگران
قرار گرفتهام. پس از این فرصت بهره میبرم. هرگاه اینگونه با زندگی
روبرو شوید احساس خستگی به شما دست نمیدهد. راز سرزندگی من این است.»
اصل محبت و شفقت
«در قانون اساسی
هند، سكولار یعنی احترام به همه ادیان و نه رد ادیان. پس در اصول اخلاقی موردنظر من سكولار یعنی
محترمشمردن همه سنتها، اما در واقع اهمیت شفقت، بخشندگی و عطوفت در اتكای
آن بر عقل سلیم است. احساس محبت را
مثال بزنیم. زندگی ما از بدو تولد با مهر و محبت آغاز میشود. بدون محبت
زنده نمیمانیم. به مادر یا محبت فرد دیگری جانشین او نیاز داریم كه از ما
مراقبت كند. نوزاد توانایی تنها زندهماندن را ندارد، یكسره وابسته به
دیگران است كه به او برسند، اما مراقبت از سر تكلیف و نه با محبت كافی
نخواهد بود. به مراقبت و محبت توامان نیاز داریم. علم پزشكی مدرن تماس
بدنی را در پرورش مغز بسیار مهم ارزیابی كرده است. پس زندگی ما اینگونه
آغاز میشود. در سالهای نخستین زندگیمان مراقبت دیگران از ما نقش حیاتی در
رشد ما دارد، اما بالاخره ما بزرگ میشویم، احساس استقلال میكنیم و دیگر
نیازی هم به مراقبت دیگران از خود نداریم. بعد تصور كاذبی در ما بروز میكند
- معتقدم سرشت اصلی ما در كودكی طراوت بیشتری دارد - بعد هوش و ذكاوت ما
بیشتر و پیچیدهتر میشود و ارزشهای اصولی را بدیهی میانگاریم، بدون تلاش
چندان نیروی خود را در زمینههای گوناگون بهكار میاندازیم. بارها به این
فكر افتادهام كه اگر آدمهایی مثل هیتلر واستالین در بدو تولد و دوران
كودكی از زندگی طبیعی و بهنجاری برخوردار میبودند، در بزرگسالی چنان ظالم
و خشن میشدند؟ پس مهر و محبت مادر خیلی مهم است. چون زندگی ما با مهر
مادری آغاز میشود، این تجربه را باید تا دم مرگ به یاد بسپاریم. از این
رو مهر و محبت در خانواده ما - در جامعه ما موجودات بشری اهمیت بسزا دارد.
باورهای اساسی من بر پایه
واقعیت زندگی و مكانیسمهای زیستی استوار است. افرادی كه در شرایط طبیعی
زندگی شاد و سرحالاند بیتردید از سلامت جسمانی بیشتری نیز برخوردارند.
آشكارا میتوان دید كه چه كسی در خانوادهای با مهر و محبت بار آمده است.
كودكان شاد و خندان رشد جسمانی بهتری دارند، در قیاس با كودكان تحت ستم و
كتك خورده. این كودكان از نظر جسمی و روحی رنجورند. همه این عواطف مفید
اساس سعادت و توفیق ماست و خصلت اصلی بشریت بهشمار میآید، اما نفرت و
حسادت نیز در گوشهای از ذهن ما جای دارد و به مجردی كه پرورانده شود، شخص
آرامش ذهنی را از دست میدهد. دچار سوءهاضمه و فشارخون و دیگر بیماریها میشود.
به عبارت دیگر، از نظر زیستی هم بعضی از هیجانها برای سلامت ما بسیار زیانآور
است و بعضی دیگر میتواند مفید باشد. پس میتوان بین هیجان مطلوب و هیجان
نامطلوب فرق گذاشت.»
صلح ادیان، صلح جهان
]برای رسیدن به صلح در
جهان[ «در گام اول به تماس شخصی نیاز داریم كه بسیار اساسی است. باید
كنار هم بنشینیم و یكدیگر را بشناسیم و به تبادل تجربههای فردی بپردازیم.
سپس میتوانیم مشابهتها را بیابیم. بهعنوان مثال در عهد كودكی من در
لهاسا در تبت، عدهای مسلمان آنجا زندگی میكردند. جامعه كوچكی از مسلمانان
هند كه دست كم چهار قرن بود كه در تبت بسر میبردند، در پرونده این
مسلمانان هیچ مورد نزاعی نبود. مردم بسیار آرام و بسیار مهربانی بودند. اگر
معیار ما این مسلمانان باشند، میتوان گفت مسلمانان هند و مسلمانان لاداخ،
مردان بسیار مهربانی هستند. خود من هم به سبب تماسهای شخصی دوستان
مسلمانی در هند دارم. مسلمانان هند، بویژه مسلمانان لاداخ خیلی به من
نزدیكاند. سال گذشته فرصتی پیش آمد و برای نخستین بار به كشور اردن سفر
كردم. با بعضی از رهبران مسلمانان در آنجا آشنا شدم - اعم از دانشگاهیان و
دانشپژوهان و دانشجویان مسلمان. همگی بسیار خوشرو بودند و رفتار بسیار
دوستانهای داشتند. به نظر من در ادای تكالیف دینی ارزشهای شفقت، عبادت،
ایثار نزد مسلمانان و بوداییها یكسان است. حتی مسیحیان و مسلمانان و
یهودیان یك خدا دارند. در مسیحیت، كاتولیكها و پروتستانها وجود دارند. در
اسلام تفاوت اندكی میان شیعه و سنی هست. به همین ترتیب تفاوتهایی میان
بوداییها نیز به چشم میخورد - حتی میان بوداییهای تبتی، مثلا در اختلاف
رنگ كلاهها - كه اهمیت چندانی ندارد. با این همه در نظر مردم بیسواد و
نادان رنگ كلاهها اهمیت دارد. به همین قیاس هم تفاوتهای میان مسلمانان،
مسیحیان و هندوها مهم جلوه میكند. همین آغاز ناراحتی است و از همینجاست
كه رسانههای غربی و بعضی از دانشپژوهان غربی مسلمان را مشابه تروریست
معرفی میكنند. گاهی هم یك فرد غربی به این فكر میافتد كه میان تمدن
غربی و جهان اسلام تصادم است، اما در حقیقت هیچ تصادمی نیست. تصور میكنم
وقتی میگوییم تمدن غربی، منظور همان تمدن مدرن است. مدرنیته بیشتر یعنی
تكنولوژی بیشتر. جامعه مدرن جامعهای است صنعتی. به این ترتیب الگوی
دیگری از جامعه انسانی ظهور میكند، اما كشورهای اسلامی و هند نیز این مسیر
را طی كردهاند. كشور بودایی چون تایلند هم در مسیر مدرنیسم حركت میكند.
این یك شیوه زندگی است. بر این پایه نمیتوان تمایزی میان غربی و
غیرغربی قایل شد، اما در دنیای كنونی هركجا روش زندگی متفاوت باشد، شیوه
تفكر هم متفاوت است
پس تمایز میان مدرن و
غیرمدرن است، نه میان تمدن غربی و جهان اسلام. تا جایی كه مساله دین
مطرح است، به اعتقاد من اسلام همپای مسیحیت و یهودیت مهمترین ادیان
جهانند. همیشه این را به صراحت گفتهام. حالا مفهوم حقیقت یگانه و دین یگانه
در سطح فردی اهمیت دارد. بهعنوان مثال، من بوداییام، پس آیین بودایی
یگانه دین و یگانه حقیقت است و آیین بودانی نزد من بهترین است، اما نمیتوانم
بگویم كه برای دوست مسیحی من نیز آیین بودایی حقیقت و دین یگانه باشد.
مسیحیت حقیقت و دین یگانه دوست مسیحی من است. ما هر دو باید دو دین و دو
حقیقت را بپذیریم. در سطح جامعه باید چند حقیقت و چند دین مورد قبول واقع
شود. وقتی مسلمانان در میان خود از خدایی نام میبرند - كه خدای یگانه است
و این كاملاً بجاست، اما این را نمیتوانند به همه دنیا بقبولانند، ایجاد
ناراحتی خواهد كرد. من اگر بخواهم به همه دنیا بقبولانم كه آیین بودایی
برترین است، موجب ناراحتی خواهد شد. وانگهی اصلا واقعبینانه نیست. خود
بودا هم هرگز تلاش نكرد كه همه جهان را به آیین بودایی بكشاند. بعضی از
مسیحیان تلاش كردند تا تمام دنیا را به مسیحیت بگروانند - بعضی از مسلمانان
نیز چنین كردند، اما هر دو ناكام ماندند. در اینجا نیز به عقل سلیم نیاز است.
درست است كه حضرت مسیح گفته بود كه آموزشهای من به دورترین نقاط
خواهد رسید - یعنی گرویدن بشریت به مسیحت، اما در عصر حضرت مسیح دنیای
شناختهشده محدود به مساحت كوچكی بود. آن گفته در آن عصر واقعبینانه بود.
باید عقل سلیم را بهكار گیریم. پس اگر بگوییم به جای یك دین و یك حقیقت
چندین دین و چندین حقیقت وجود دارد، هیچ تضادی در این گفته نیست. غالبا
مثال دارو را ارائه میدهم. نمیتوان گفت كه فقط یك دارو درمان همه
دردهاست، اما اگر بیمار شدید، آن دارو ممكن است خوب یا بد باشد. برای سردرد
آن دارو مناسب است. برای درد مفاصل دارویی دیگر، هر دارویی متناسب با
بیمار و بیماری خاص تجویز میشود.»
دیدگاه های فرادینی دالایی
لاما
به نظر میرسد كه سخنان
دالایی لاما پیرامون عدم خشونت و شفقت بسیار مؤثر بوده است زیرا او بیشتر
برابعاد صلح جویانه اندیشهء دینی دست گذاشته است. او درباره تعالیم خود می
گوید: «من درباره زندگی پس از مرگ یا خدا حرف نمیزنم. بگذریم كه در آیین
بودایی ایده روشنی از خدا نیست. از نظر یك مسیحی یا یك یهودی من بیدین
به حساب میآیم. در مقابل كمونیستها مرا دیندار میشناسند. چه میدانم،
شاید میان این دو باشم! بنابراین، آیین بودایی را گاه چون پلی توصیف میكنم.
این آیین ارزشهای والا چون مراقبه و مكاشفه و نیایش و دعا خواندن را
اینجا و آنجا پذیرفته است. با دینداران نیز روابطی داریم. درست است كه
تصور كلی از خدا نداریم، اما دریافتی از وجود اعلی داریم كه به درگاهش
نیایش كنیم و طالب رحمتش باشیم. رادیكالها آیین بودایی را اصلا به عنوان
دین نمیشناسند. میگویند نوعی دانش و معرفت ذهن است. پس آیین بودایی
پیوندی هم با علم دارد.»
لئوناردو باف یک پژوهشگر
دینی معروف در برزیل درباره دیدگاه دالایی لاما نسبت به دین نوشته است: در میزگردی
که درباره «دین و آزادی» برپا شده بود و دالاییلاما هم در آن حضور داشت، من با
کنجکاوی، و البته کمی بدجنسی، از او پرسیدم: عالی جناب، بهترین دین کدام است؟ خودم
فکر کردم که او لابد خواهد گفت: «بودایی» یا «ادیان شرقی که خیلی قدیمیتر از
مسیحیت هستند. دالاییلاما کمی درنگ کرد، لبخندی زد و به چشمان من خیره شد ... و
آنگاه گفت: «بهترین دین، آن است که شما را به خداوند نزدیکتر سازد. دینی که از
شما آدم بهتری بسازد.» من که از چنین پاسخ خردمندانهای شرمنده شده بودم،
پرسیدم:آنچه مرا انسان بهتری میسازد چیست؟او پاسخ داد:«هر چیز که شما را دلرحمتر،
فهمیدهتر، مستقلتر، بیطرفتر، بامحبتتر، انسان دوستتر، با مسئولیتتر و
اخلاقیتر سازد.
دینی که این کار را برای شما
بکند، بهترین دین است»من لحظهای ساکت ماندم و به حرفهای خردمندانة او اندیشیدم.
به نظر من پیامی که در پشت حرفهای او قرار دارد چنین است: دوست من! این که تو به
چه دینی اعتقاد داری و یا این که اصلاً به هیچ دینی اعتقاد نداری، برای من اهمیت
ندارد. آنچه برای من اهمیت دارد، رفتار تو در خانه، در خانواده، در محل کار، در
جامعه و در کلّ جهان است. به یاد داشته باش، عالم هستی بازتاب اعمال و افکار
ماست.قانون عمل و عکسالعمل فقط منحصر به فیزیک نیست. در روابط انسانی هم صادق
است.اگر خوبی کنی، خوبی میبینیو اگر بدی کنی، بدی.همیشه چیزهایی را به دست خواهی
آورد که برای دیگران نیز همانها را آرزو کنی.شاد بودن، هدف نیست. یک انتخاب است.
هیچ دینی بالاتر از حقیقت وجود ندارد.
مبارزه برای آزادی دینی و
معنوی
«تاكنون كه فعالیت
سیاسی من در مبارزه برای آزادی بوده است. منظورم از آزادی، آزادی دین
است و آزادی فرهنگ تبتی. پس نوع سیاستی كه در آن دخالت دارم بخشی از
برنامه معنویت من است. هرگاه كه سیاست حزبی شود دیگر در آن دخالت نخواهم
داشت. این مطلب را در ۱۹۹۲ كاملا روشن ساختم كه پس از آزادی تبت این
قدرت اندكم را به دیگران میسپارم و به صورت شهروند عادی تبتی زندگی
خواهم كرد. به راستی خدمت به دیگران
را مهمترین امر میدانم.«
همبستگی ملت ها و ادیان
«دالایی لاما در پاسخ
به این سوال که آیا ممکن است روزی به ایران بیاید چنین گفته است: در جلسهای خانم
شیرین عبادی برنده جایزه نوبل از ایران را ملاقات كردم و اشتیاق خود را
برای دیدار از ایران بیان داشتم. در چشم من مسلمان، هندو، بودایی، حتی
كمونیستهمه موجودات بشری هستیم و عملا باهم روی یك سیاره زندگی میكنیم.
این اندیشه كه آمریكا یا اروپا مراكز جهان هستند البته خطای بزرگی است.
مسلمانان نیز معیار كل جهان نیستند. باید جهان را كشف كرد و سنتهای متفاوت
را شناخت. همیشه مشتاق بودهام كه جوامع گوناگون و نقاط مختلف جهان را
بشناسم. واقعا بر این باورم كه جهان اسلام به تماس بیشتر با دنیای خارج
نیاز دارد. انزوا نحوه تفكر كهنهای است. كشورهای اسلامی نیازمند ارتباط با
جهان خارجاند تا كشف و شناسانده شوند. متاسفانه به سبب شفاف نبودن در
رسانهها به صورت مثالهای ناپسند درآمدهاند و نیكیهای آنها پنهان مانده
است. بدون شفافیت، همبستگی و دوستی میان ملتها شكوفا نخواهند شد. این
دیدگاه من است.
مثالی برایتان بزنم. چند
سال پیش از فلسطین دیدار كردم مردم فلسطین از من استقبال كردند و سرپوش
عربی را پیشكش دادند و من برسرم گذاشتم و بعد مرا سوار خر كردند. بنا به سنت
تبتی خرسواری مذموم است. اما به خود گفتم: چه مانعی دارد؟حكایت دیگری
برایتان بگویم. در لاداخ در برخی از جوامع مسلمانان اگر تن فرد بودایی به
جامه شخص مسلمانی مالیده شود فرد
مسلمان باید غسل كند. پس فرد بودایی نجس به شمار میآید چون بیدین است.
وانگهی یك بودایی با یك مسلمان هرگز همسفره نمیشود اما هنگامی كه از
فلسطین دیدن میكردم فلسطینیان مرا به نهار دعوت كردند و من مشتاقانه دعوت
آنها را پذیرفتم و با آنها غذاخوردم و چه غذای خوشمزهای! این اهمیت دارد و
بسیار اهمیت دارد. میگوییم همه موجودات بشری دهان و شكم دارند. این
برخورد از اهمیت خاصی برخوردار است باید به این فكر كنیم كه بیش از شش
میلیارد موجود بشری روی كره زمین زندگی میكنند و ناگزیریم آینده را با هم
طرح بریزیم .»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر