۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

کشتی نجات- تمثیلی ربانی از ایلیا رام الله



كشتي نجات

انسان در دریای پر از امواج این دنیا رها شده. قایق کوچکش شکسته. این قایقران نابلد، دیر یا زود، بالاخره غرق شده و نابودمی گردد. در دریائی رها شده که پر از خطرات هلاک کننده است. کوسه‌ها و صخره‌ها، آبی شور و کشنده (و...) حتی اگر به فرض از یکی از این خطرات هم جان سالم به در برد، با خطر بعدی هلاک می‌شود. لحظه به لحظه نیروی او کمتر شده و به مرگ نزدیک تر می‌شود. با هرموجی بالا می‌رود و پائین می‌آید. بی اختیار و بی اراده. بازیچة امواج دریا گشته،     گرسنه و تشنه در حال نابودی در وسط دریا...
اما وقتی خوب توجه کنید، کشتی بزرگی ا در نزدیکی خود می‌بینید. از کشتی ریسمانی آویزان است که به درون آب افتاده، کشتی به سرعت در حال حرکت است. لکن به آرامی از کنار او می‌گذرد. او دو راه در پیش دارد. یا به "ریسمان لهی" چنگ زند و به کشتی نجات وارد شود، یا این که این امکان را به گمان‌های مختلف نادیده می‌گیرد...   متأسفانه زمان زیادی برای تصمیم گیری وجود ندارد، زیرا کشتی به سرعت از کنار او می‌گذرد. تنها این کشتی عظیم است که به ساحل، به آنجا که زندگی شاد و آرام و خانة اصلی در آن است می‌رود. باد و طوفان و موج‌ها هیچ اثری بر پیکراین کشتی عظیم ندارند. پس در دریا و در این طوفان هلاک کننده، تنها همین یک کشتی، راه نجات است. اگر لحظه‌ای دیر بجنبد، امکان نجات یافتن، امکان بازگشت به ساحل شاد و آرام را از دست می‌دهد. برای نجات یافتن باید ریسمان را محکم، بسیار محکم بچسبد و به هیچ قیمتی آن را رها نکند. به هیچ قیمتی. زیرا " این ریسمان" تنها راه یافتن زندگی است. لیکن بسیاری از رها شدگان در طوفان، راه دوم را بر می‌گزینند. کشتی در کنارشان است و در حال گذر، اما نسبت به آن  بی توجه‌اند. طوفان مرگبار دریا را به چشم بازی تماشا می‌کنند. ولی لحظه‌ای که به خود می‌آیند و می‌بینند، این طوفان، این امواج خروشان، نابود می‌کند و بازی نمی‌دهد، تازه به فکر کشتی نجات دهنده می‌افتند. اما افسوس که دیگر دیر است. زیرا کشتی بسیار دور شده، سرانجام این گروه نابودی، هلاک و غرق شدن است. به زندگی خود توجه کنید، این کشتی از زندگی طوفانی همه عبور خواهد کرد. این کشتی، تعالیم الهی، فرامین و قوانین الهی است. ریسمان، دست هدایت کننده و بیدار کننده است. ناخدای آن روح خداوند متعال است. در ساحل، خالق مهربان، او که زیبائی‌اش روح را به پرواز در می‌آورد، او که سرچشمة ارامش، لذت و شادی است، در انتظارشماست. خانة او در ساحل برای تک تک شما مهیاست. خانة او رستگاری و خوشبختی است.    آزادی و رهائی جز در حضور او و با اتصال به او میسر نمی‌شود. مراقب باشید، زیرا کشتی نجات از کنار شما نیز در حال گذر است. به اطرافیان نگاه  کنید، به شما نزدیک است. اگر تأخیر کنید به سرعت راه خود را می‌پیماید و دست‌نیافتنی می‌شود. شاید هم از کنارتان عبور کرده و دیگر دستیابی به آن میسر نیست. اما بدانید که راه خداوند برای عاشقان و مشتاقان او همیشه باز است.

برگرفته از کتاب تعالیم حق (جلد اول)



اژدهای هزار سر- تمثیلی از ایلیا رام الله


اژدهاي هزار سر

منیت پلید، دارای ابعاد مختلفی است. مانند اژدهایی که هزار سر دارد. از هر طرف به آن حمله کنی، از جوانب دیگری تو را در بر می‌گیرد. بازی‌های بسیاری و مکرهای مخوف و پیچیده‌ای دارد. منیت تاریک و پلید، از روح شیطانی که مکارترین و    فریبنده ترین موجودات عالم است، تعلیم می‌گیرد. و در راستای القائات آن عمل می‌کند. بنابراین به این سادگی‌ها و با این روش‌های معمول از میان نمی‌رود. نفس شیطانی گاه تا اعماق ذهن انسان ریشه دوانده است. بنابراین حتی اگر هم ظاهراً فردی موفق به‌زدودن آن در سطح ظاهری شود،  نباید از فعالیت فاسد کنندة آن در درون غفلت کند.  چطور می‌توان این اژدهای هزار سر را نابود کرد تا آن مرغ الهی، آشکار و متجلی گردد. آیا صرفاً با سعی‌وتلاش شخصی می‌توان به از میان برداشتن‌اش پرداخت؟ خیر، این امکانپذیر نیست. منیت شیطانی به قدری قدرتمند، مکار، خطرناک، مخوف و پیچیده است که در طول زندگی می‌تواند انسان تنها را بارها و بارها مجروح کرده و به دام اندازد و هلاک کند. اما خود آسیبی نبیند.    ریاضت، عبادت، سعی و تلاش و تمرین همة این‌ها بدون وجود عشق الهی و حضور خداوند بی فایده و حتی خطرناک است. برای نابودی منیت شیطانی این عصارة مکر و فریب و این معجون دروغ و نیرنگ، یگانه راه، پیروی از جریان هدایت الهی و تسلیم در برابر روح خداست. قدرت و شعور بی کران و عظمت الهی روح خداست که قادر به از میان برداشتن این اژدهای هزار سر است. تغذیه از جریان حقیقت و از نور خداوند برای منیت پلید شیطانی مانند سم و زهر است. بدون شک آن را از پا در می‌آورد.

برگرفته از کتاب تعالیم حق – جلد اول




خدا را بخوانید - تعلیمی از ایلیا میم


"بخوانید"

 خدا را بخوانید. بخوانید با زبان، با ذهن و قلب تان و آنگاه بشنوید آن را از زبان روح تان. به هنگام خواندن آگاه باشید که چه کسی را می‌خوانید؟ به یاد داشته باشید که در حضور که هستید؟  خدا را حداقل آن گونه بخوانید که انسانی بیدار، باعظمت، بینا، شنوا، و ناطق را می‌خوانید. بسیاری از مردم به گونه‌ای خدا را می‌خوانند که انگار مرده‌ای را می‌خوانند. به گونه‌ای با خداوند سخن می‌گویند که انگار فردی که وجودش خیالی است، یا در دوردست‌ها سکونت دارد. در حالی که خداوند زنده و حاضر ز خودت به تو نزدیک تر است. او هستی توست... خدا را طوری بخوانید که انتظار پاسخ اش را داشته باشید و خداوند، خوانندة خود را حتی پیش از خوانده شدن پاسخ می‌دهد. اما از راههای خودش و با روش‌های خودش، نه صرفاً آن طور که شما تصور می‌کنید. او با علائم و تغییرات، با القائات، با احساسات و اندیشه‌ها، بخشش‌ها و گرفتن‌ها (و...) پاسخ می‌دهد...  به هنگام خواندن پروردگار، آگاه باشید که خداوند از شما جدا نیست. و برای یگانگی و اتصال ذاتی عمیقاً مراقبه کنید که راه گشاست. با خنده و گریه، در خواب و بیداری، در سختی و راحتی (...) و حتی با آهنگ و آواز خدا را بخوانید. بگذارید خداوند زمزمه و زمینة کلام و نگاه شما باشد. با وجد و سرور و شور و شوق او را بخوانید. که خداوند سرور و شادی را دوست می‌دارد. در امورات و فعالیت‌ها، در مسائل و مشکلات و در فشارها و گرفتاری‌ها، او را بخوانید.  با ایمان و اعتماد او را بخوانید و همه چیز را به او بسپارید. بدانید که بدون شک پاسخ تان را می‌دهد. لیلکن آن طور که خود می داند و به شکلی که شعور بی کران و قدرت نامحدودش ایجاب می‌کند اگر تشخیص ندادید، اگر ندیدید، و اگر نشنیدید، نگوئید که نیست. زیرا این شمائید که نمی‌بینید و نمی‌شنوید. بسیاری دیده و می‌بینند. شنیده و می‌شنوند. پس عجولانه قضاوت نکنید. اکنون نیز صداها و موجودات بی شماری وجود دارند که ظاهراً نه دیده می‌شوند و نه شنیده، اما آیا این دلیل بر آن است که نیستند؟... خداوند را به گونه‌ای بخوانید که فرزندی پدر و مادر خود را، عاشقی معشوق و محبوب خود را، و بنده‌ای خالق و پروردگار خویش را می‌خواند. خدا را با عشق و حرارت بخوانید. با امید و انتظار.  خدا را در وجود خود، و در وجود دیگران، در طبیعت، در آسمان و در زمین بخوانید و صدایش بزنید. در وجود هر آنچه می‌بینید و نمی‌بینید خدا را صدا بزنید و او را بخوانید. تا در وجود همه چیز و همه کس خود را آن طور که خود می داند، آشکار سازد.  خدا را آن گونه بخوانید که روح خود را با هر دم و بازدمی و با هر نفسی خدا را بخوانید، که نفس خود نام خداوند است...

برگرفته از کتاب تعالیم حق – جلد اول


باغبان الهی- تمثیلی از ایلیا میم




باغبان
خداوند در وجود انسان دانه‌ای کاشت. دانه‌ای که همه  اسرار خلقت در آن نهفته شده و قدرت و نور خداوند در آن پنهان است. خداوند متعال، روح پاک خود را در وجود انسان نهاد. روح خداوند همان دانه است. روح خدا از او جدا نیست. مانند نور خورشیدکه از خورشید جدا نیست... امانتی بود که خداوند به کوه و جنگل و دریا، بر زمین و آسمان عرضه داشت و آنها از عظمت این امانت الهی به لرزه و وحشت افتادند و توان پذیرش آن را در خود ندیدید و لاجرم آن را نپذیرفتند. این انسان بود که امانت بزرگ خداوند را پذیرفت و خوا هان دریافت آن شد... خداوند روح خود را در انسان دمید و قلب خود را در انسان نهاد. وجود انسان مانند زمینی است که خداوند، روح و نور خود را در آن کاشته. اما این زمین، این ذهن و دل، این جان، حاصلخیزی خود را از دست داده، دانه‌ای در آن نمی‌روید. زمین وجود، پر از علف‌های هرز ترس‌ها و تردیدهاست. پر از سنگ‌های مقاومت و شرطی شدگی است. این زمین، نامساعد است، دیگر دانه‌ای در آن نمی‌روید. آنقدر آب به آن نرسیده که مرده یا حداقل نیمه جان است. به کویری مبدل شده، دانه‌ای که در این زمین است، دارد می‌میرد (هر چند روح خداوند جاودانه است و مرگ در آن راهی ندارد) یا حداقل برای ما مرده محسوب می‌شود... دانه باید شکوفا شود تا ماموریت الهی انسان به انجام برسد، اگر دانه شکوفا شود او در انسان ظهور کرده و وصل به خداوند تحقق یافته است. اما بدا به حال ما اگر نگذاریم که دانه شکوفا شود. در این صورت، عذاب الهی و لعنت خداوند، زندگی ما را برای همیشه احاطه خواهد کرد. وای بر حال ما اگر این امانت بزرگ را قلب خداوند را به او بازنگردا نیم و یا در حالی که بیمار یا مرده است آن را بازپس دهیم. این عزیزترین نزد خداوند قادر و قهار است. اگر این امانت عزیز و دوست داشتنی خداوند را شکوفا شده به او بازگردانیم، او را بسیار شاد کرده‌ایم، او نیز شادی و سرور بی حد خود را به ما هدیه می‌دهد، و اگر در نگهداری این امانت بزرگ نکوشیم، عذاب و سختی از زمین و آسمان‌ها ما را احاطه خوا هند کرد تا نتیجه  پیمان شکنی و خیانت در مانت الهی را به ما نشان دهند... اینجا چه خبر است؟ ساده است، د انه‌هایی در زمینی  نامساعد کاشته شده، زمینی فاسد و خراب (جسم، ذهن و قلب ما) نه آبی، نه نور و گرمایی، نه تغذیه‌ای... اما باغبانی مهربان، معلم الهی، از راه می‌رسد، باغبان، علف‌های هرز، سنگ‌ها، حشرات و کرم‌های مضر را از زمین جدا می‌کند، به زمین آب می‌دهد، نور می رساند، خاک آن را تقویت می‌کند و به این ترتیب دانه شکوفا می‌شود، بعد از جوانه زدن، باغبان باز هم این نهال را پرورش می‌دهد و نگهداری می‌کند تا روزی که نهال کاملاً بارور شود و به ثمر برسد... باغبان همان استاد است که بوسیله  تعالیم الهی، زمین نامساعد وجود ما را حاصلخیز و مستعد می‌کند، بوسیله  انتقال جریان آگاهی و بیداری، این زمین را زنده می‌کند، او طبیعت الهی را در وجود ما شکوفا کرده و موانع ظهور عشق و خداوند را در ما از میان بر می‌دارد... رستگاری و خوشبختی، تنها زمانی حاصل می‌شود که این دانه شکوفا شود. خداوند در این دانه پنهان است، دنیایی بی حدو مرز در این دانه پنهان است، بهشت حقیقی در دل این دانه نهفته شده، پس در شکوفایی آن بکوشید. بسیار بکشید...

برگرفته از کتاب تعالیم حق – جلد اول